يعني هر قضيه عقلياي که ما را به طور قطع، به حکم شرعي برساند. چنين دليلي، منبع مستقلي همانند کتاب و سنت است و عِدل آن دو شناخته ميشود؛ منتها در طول آنها قرار دارد. بر اين پايه، قضيهاي که ظنآور باشد و يا به هر حال، ما را به قطع نرساند، در اصطلاح اصولي «دليل عقلي» خوانده نميشود؛ هرچند بر مقدّمات عقلي استوار باشد. ۱
تفاوت حکم عقل در جهت نفي و اثبات
کارکرد عقل را نبايد در دو جهت نفي و اثبات، يکسان شمرد؛ زيرا آنچه محلّ نزاع قرار گرفته، اين است که آيا عقل از راه اثبات فقدان دليل در احکام اعتباري، ميتواند حکم شرعي را نفي کند؟ در رويکرد اجتهادي، پاسخ مثبت است و از نگاه اخباريان، منفي. ولي حتي در باور مجتهدان نيز عقل به تنهايي، توانايي اثبات يک حکم شرعي را ندارد. در مواردي هم که حکم عقل اثبات ميکند که موضوع، مصداق کدام حکم کلي است، نبايد تصوّر شود که عقل، يک حکم شرعي را اثبات کرده است؛ زيرا در واقع، کاري بيش از تفريع نکرده است.
تقسيم حکم عقل به قطعي و غير قطعي
چنآن که ميدانيم، عقل در حوزه مسائل فقهي و اعتباري، از اين جهت به کار ميآيد که بر اساس دلايل نقلي و خطابات شرعي، حکمي را صادر کند. شکّي در اين نيست که چنين حکمي، گاه قطعيِ بديهي است و هيچ کس در صحّت و حجّيتش ترديد ندارد و گاهي ظنّي است و در غير قطعي بودنش اختلافي نيست. ولي گاه به گونهاي است که در قطعيت و عدم قطعيتش اختلاف نظر وجود دارد. اما آنچه بايد بدان توجه داشت، دو مسئله است:
۱. کدام يک از احکام عقلي، قطعي و کدام يک غير قطعياند؟
۲. آيا همه احکام غير قطعي، بياعتبارند؟ شروط اعتبار و حجّيت دليل ظني، چيست؟