۳. دليل خطاب يا همان مفهوم مخالف: از قبيل مفهوم وصف، ۱ و يا مفهوم شرط که حکم را معلّق بر شرط ميکند؛ ۲
۴. حکم عقل به وجوب مقدّمه واجب؛
۵. حکم عقل به حرمت ضد؛
۶. حکم عقل به اين که در چيزهاي سودمند، اصل، مباح بودن است و در چيزهاي مضرّ، حرام بودن.
۷. قياس بر اساس علّت منصوص.
دسته دوم: حکم عقلياي که توقّف بر خطاب شرعي ندارد و خود عقل، به تنهايي آن را در مييابد. چنين حکمي نيز يا وجوب است (مانند ردّ کردن وديعه و امانت)، يا قُبح است (مثل ظلم و دروغ)، و يا حُسن است (مانند انصاف و راستگويي)، و هر يک از اينها گاه بديهي است، و گاه کسبي. ۳ شهيد اوّل، اصل برائت و استصحاب حال شرع را نيز از مواردي به شمار آورده که حکم عقلي، توقّف بر خطاب شرعي ندارد. ۴
اينک بايد توجّه داشت که آنچه در کتب اصولي، حجّت شمرده شده و درست يا غلط، محلّ نزاع آنان و اخباريان قرار گرفته، دسته دوم از احکام عقلي است؛ يعني حکمي که مترتّب بر خطاب شرعي نيست و عقل در ارائه آنها مستقل است. منظور اصوليان از دليل عقلي، حکمي است عقلي که موجب قطع به حکم شرعي بشود؛
1.براي نمونه، ائمه عليهم السلام فرمودهاند: «في سائمة الغنم الزکوة». عقل از اين حديث، چنين برداشت ميکند که زکات گوسفند، معلّق بر چريدن در بيابانهايي شده که مال همه مردم است. پس ديگر گوسفندان، مشمول زکات نيستند.
2.براي نمونه، چون امام صادق عليه السلام فرموده است: «إذا کان الماء قدرَ کُرٍّ لم يُنَجِسّه شيءٌ» (وسائل الشيعة، ج ۱، ص ۱۱۷، باب ۹، از ابواب الماء المطلق، ح ۱ و ۲)، عقل مييابد که شرط نجس نشدن آب، کرّ بودن آن است.
3.المعتبر في شرح المختصر، ج ۱، ص ۳۱ ـ ۳۲.
4.ذکري الشيعة، ج ۱، ص ۵۲ ـ ۵۴.