در جمعبندي اين بحث، بايد به چند نکته توجه کرد:
۱. شايد بتوان گفت که در مجموع، رويکرد غالب در ميان پيشينان، عدم حجّيت ظواهر قرآن بوده است؛ ولي اين انتقاد به نصگراياني چون شيخ صدوق و علي بن ابراهيم وارد است که چرا گاهي بدون نصّ، به آيات قرآن تمسک کردهاند؟ حتي به باور برخي از اصوليان، ۱شيخ صدوق در کتاب اکمال الدين، به قدري به آيات و غير آيات اعتماد ميکند که اصوليان در فروع دين، آن قدر اعتماد نميکنند؛ چه رسد به اخباريان که عقيده دارند در عمل، فقط علم و يقين معتبر است. پس با اين حال، چرا استرآبادي قاطعانه معتقد است که اصحاب حديث ـ و از آن جمله، شيـخ صدوق ـ ، ظواهر قرآن را بدون تفسير و بياني از اهل بيت عليهم السلام حجّت نميدانستهاند؟ اخبارياني که اين ادّعاي استرآبادي را مسلّم گرفتهاند، درصدد توجيه اين موارد بر آمدهاند. چنان که وقتي صدوق در کتاب فقهياش براي بيان احکام، نخست به آيات قرآن تمسّک ميکند، محمّد تقي مجلسي در شرح آن ميگويد:
اين که به آيات در مرحله اوّل استشهاد ميکند، از باب تبعيت از اصحاب است و گر نه، عادت و شيوه اخباريان اين نيست؛ بلکه ظاهر کلام آنان اين است که فهم آيات، توقّف بر بيان امام عليه السلام دارد. پس شايد صدوق، خبري را در اختيار داشته گوياي اين که معصومان عليهم السلام به اين آيات تمسّک کردهاند. ۲
البته از ديد اصولياني که ادعاي استرآبادي را درست نميدانند، مجلسي، تنها بر اساس پيشفرض ذهني خويش، چنين توجيهي را آورده است؛ ولي بر فرض که اين توجيه در باره صدوق درست باشد، در باره علي بن ابراهيم [زنده در ۳۰۷ ق] چنين نيست و بايد بپذيريم که استرآبادي در باره او اشتباه کرده است؛ چراکه او را اخباري خوانده و تمام تفسير او را به اين گمان که از اصحاب عصمت و طهارت گرفته شده، موجب علم و يقين پنداشته است. ۳حالْ آن که اين تفسير، سراسر روايي نيست. وي بسياري از آيات را طبق فهم و نظر خويش، تفسير کرده، بدون اين که روايتي ناظر