۵۸۹۶. امام صادق عليه السلام ـ درباره اين سخن خداى عز و جل : «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مىكند» ـ : آيا جز آنچه ثابت بوده، محو مىشود ؟ و آيا جز آنچه نبوده ، اثبات مىشود؟
۵۸۹۷. امام باقر عليه السلام : على بن الحسين عليه السلام (امام زين العابدين عليه السلام ) مىفرمود : «اگر يك آيه در كتاب خدا نبود ، همانا از آنچه تا روز قيامت رُخ مىداد ، به شما خبر مىدادم » .
به او گفتم : آن ، كدام آيه است ؟
فرمود : «اين سخن خداوند عز و جل : «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا ثبت مىكند ، و اصل كتاب ، نزد اوست» » .
۵۸۹۸. امام باقر عليه السلام : همانا خداى ـ تبارك و تعالى ـ فوجهايى از فرشتگان را براى آدم عليه السلام به سوى زمين فرو فرستاد . آن هنگام ، آدم عليه السلام در سرزمينى بين طائف و مكّه بود كه به آن رَوحاء مىگويند . پس [بزرگ فرشتگان ]بر پشت آدم دستى كشيد ؛ سپس فرزندانش را كه همچون مورچههاى ريزى بودند ، صدا زد . آن گاه آنان ، همچنان كه مورچهها از لانههايشان خارج مىشوند ، بيرون آمدند و در كنار آن سرزمين ، اجتماع نمودند . خداوند به آدم عليه السلام فرمود : «چه مىبينى؟» .
آدم عليه السلام گفت : مورچههاى ريزِ بسيارى در كنار اين سرزمين .
خداوند فرمود : «اى آدم! آنان ، فرزندان تو هستند كه از پشتِ تو بيرونشان آوردم تا از آنان به پروردگارى خودم و پيامبرى محمّد ، پيمان بگيرم ، همچنان كه در آسمان ، اين پيمان را از آنان گرفتم» .
آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! چگونه پشتِ من ، آنان را در بر گرفت ؟
خداوند فرمود : «اى آدم! با دقّتِ ساخت من و اِعمال قدرتم» .
آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! در پيمان ، از آنان چه مىخواهى؟
خداوند فرمود : «اين كه چيزى را شريك من قرار ندهند» .
آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! هر كدامشان كه از تو فرمان بَرَد ، پاداشش چيست؟
فرمود : «در بهشتم ساكنش مىكنم» .
آدم عليه السلام گفت : هر كه نافرمانىات كند ، كيفرش چيست؟
فرمود : «در جهنّمم ساكنش مىكنم» .
آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! همانا تو درباره آنان ، عدالت ورزيدى ؛ ولى به يقين ، اگر تو آنان را حفظ نكنى ، بيشتر آنان نافرمانىات مىكنند . سپس خداوند ، نامهاى پيامبران و عمرشان را بر آدم عليه السلام عرضه داشت . آدم عليه السلام به نام داوودِ پيامبر كه رسيد ، ديد عمرش چهل سال است . با تعجّب گفت : پروردگارا! چه قدر عمر داوود ، اندك و عمر من ، طولانى است ؟ پروردگارا! اگر من سى سال را به عمر داوود بيفزايم ، آيا تأييد مىشود؟
فرمود : «آرى ، اى آدم!» .
گفت : همانا من ، سى سال از عمرم را به عمر او افزودم . پس برايش حساب كن و نزد خود ، ثبت نما و آن را از عمر من بكاه.
خداوند براى عمر داوود عليه السلام ، سى سال را ثبت نمود ، در حالى كه اين عمر در نزد خداوند براى او ثابت نبود ، و سى سال از عمر آدم عليه السلام كاست ، در حالى كه اين عمر براى او نزد خداوند ، ثابت بود .
اين ، همان [معناى] سخن خداوند است كه : «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا ثبت مىكند ، و اصل كتاب ، نزد اوست» . پس خداوند ، آنچه را نزد او براى آدم عليه السلام ثابت بود ، محو نمود و آنچه را نزد او براى داوود ، نبود اثبات كرد .
وقتى عمر آدم عليه السلام به پايانش نزديك شد ، فرشته مرگ فرود آمد تا روحش را قبض كند . آدم عليه السلام بدو گفت : اى فرشته مرگ! سى سال از عمر من ، باقى است .
فرشته مرگ بدو گفت : مگر هنگامى كه خداوند ، نامهاى پيامبران از فرزندانت و عمرشان را به تو عرضه داشت و تو در آن روز ، در سرزمين رَوحاء بودى ، آن را براى فرزندت داوودِ پيامبر قرار ندادى و آن را از عمرت نكاستى؟
آدم عليه السلام گفت : اى فرشته مرگ! آن را به ياد نمىآورم .
فرشته مرگ بدو گفت : اى آدم! خود را به نادانى نزن . مگر تو از خدا نخواستى كه آن سى سال را براى داوود ، اثبات كند و از عمر تو محو نمايد و خدا آن را در زبور براى داوود عليه السلام اثبات نمود و از عمر تو از لوح ، محو كرد ؟ آدم عليه السلام گفت : كتاب را بياور تا از آن آگاه شوم .
آدم عليه السلام راست مىگفت كه به ياد ندارد .
از آن روز ، به دليل فراموشى آدم عليه السلام و انكار چيزى كه عليه خودش قرار داده بود ، خداوند به بندگان فرمان داد كه وقتى براى مدّتى به همديگر قرض مىدهند و معاملهاى مىكنند ، آن را بنويسند .