۵۸۳۰.تفسير القمّىـ درباره اين سخن خداى متعال : «و يهود گفتند : «دست خدا بسته است» . دست هاى خودشان بسته باد و به [سزاى ]آنچه گفتند ، از رحمت خدا دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است» ـ: [قوم يهود ]گفتند : كار خدا پايان يافته است و غير از آنچه در تقدير نخستْ مقدّر نموده ، كار جديدى نمى كند . خداوند ، گفته آنان را انكار كرد و فرمود : «بلكه هر دو دست او گشاده است [و ]هر گونه بخواهد ، مى بخشد» ؛ يعنى مقدّم و مؤخّر مى كند و كم و زياد مى نمايد و داراى بَدا (آشكار ساختن پس از پنهان نمودن) و مشيّت است .
۵۸۳۱.الكافىـ به نقل از سهل بن زياد و اسحاق بن محمّد و ديگران ، در حديثى كه سندش را به امام عليه السلام رسانده اند ـ: امير مؤمنان ، پس از بازگشت از صِفّين ، در كوفه نشسته بود . در اين هنگام ، پيرمردى آمد و نزد ايشان ، زانو زد . سپس به امام عليه السلام گفت : اى امير مؤمنان! ما را از حركتمان به سوى اهل شام ، آگاه ساز كه : آيا به قضا و قدر خدا بوده است ؟
امير مؤمنان فرمود : «آرى ، اى پير! از تپّه اى بالا نرفتيد و به درّه اى فرود نيامديد ، جز با قضا و قَدَر خدا» .
پيرمرد به ايشان گفت : اى امير مؤمنان! پس ، سختى هايم را به حساب خدا مى گذارم [، كه اختيارى در آنها نداشته ام] .
[امام عليه السلام ] به وى فرمود : «اى پير! درنگ كن . به خدا سوگند كه خداوند براى شما را در راهى كه پيموديد و در جايگاهتان كه ايستاديد و در بازگشتتان كه برگشتيد ، پاداش بزرگ قرار داد ، و شما در هيچ حالتى ، مجبور و ناچار نبوديد» .
پيرمرد گفت : چگونه ما در هيچ حالتى مجبور و ناچار نبوديم ، در حالى كه حركت و تغيير مسير و بازگشت ما با قضا و قدر بوده است ؟
[امام عليه السلام ] به او فرمود : «تو مى پندارى كه آن ، قضايى حتمى و قدرى لازم بوده است ؟ اگر چنين بود ، پاداش و كيفر ، و امر و نهى ، و باز داشتن خدا بيهوده مى گشت و وعده و تهديد ، بى معنا مى شد . پس براى گنهكار ، سرزنش ، و براى نيكوكار ، ستايشى نبود ؛ [بلكه] گنهكار به پاداش ، سزاوارتر از نيكوكار ، و نيكوكار به كيفر ، سزاوارتر از گنهكار بود . اين ، سخن برادران بت پرست ، دشمنان خدا ، حزب شيطان ، قَدَريّه و مجوس اين امّت است .
همانا خداى ـ تبارك و تعالى ـ [بندگان را] با وجود اختيار ، مكلّف نمود و [آنان را] با بر حذر داشتن ، نهى كرد و بر [عمل] اندك ، پاداش بسيار بخشيد و از روى شكست ، نافرمانى نشد و از روى اجبار ، فرمانبرى نگرديد و به صورت واگذارى ، چيزى را در اختيار كسى قرار نداد و آسمان ها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست ، بيهوده نيافريد و پيامبرانِ بشارت دهنده و انذار كننده را بيهوده برنينگيخت . «اين ، گمان كسانى است كه كافر شده اند [و حق پوشى كرده اند] . پس واى از آتش ، بر كسانى كه كافر شده اند!» » .