متعال ، نسبت به آفريدگان خود قضا و قدرى دارد و در افعال آنها نيز قضا و قدرى معلوم دارد و مقصود از آن ، اين است كه قضاى خدا در افعال نيك بندگان، به «امر كردن» به اين گونه كارهاست و در افعال زشت ايشان، به «نهى كردن» از آنها و در نفْس ها و جان هايشان، به «آفريدنِ» آنها و در آنچه در ميانشان انجام مى دهد، به «ايجاد كردن» آن چيزهاست و قَدَر او در آنچه خود مى كند، به «قرار دادن آن چيزها در جايگاه حقّ» آنهاست و در افعال بندگانش، به «آن چيزى است كه درباره آنها حكم كرده است، از امر و نهى و پاداش و كيفر»؛ زيرا همه اينها در جايگاه خود قرار دارند ، و نه بيهوده در آن جا قرار گرفته اند و نه به باطل ساخته شده اند.
بنا بر اين ، اگر قضا در افعال خداوند متعال و قَدَر با توجّه به توضيحاتى كه داديم ، تفسير شود ، شبهه مربوط به اين موضوع از بين مى رود و مسئله براى افراد خردمند ، روشن مى شود و اشكال و ايرادى در آن به وجود نمى آيد.
امّا در اخبارى كه شيخ صدوق رحمه الله در نهى از سخن گفتن درباره قضا و قَدَر روايت كرده است، دو وجه احتمال داده مى شود:
اوّل ، آن كه اين نهى ، مخصوص كسانى است كه بحث هاى آنان در اين موضوع ، موجب فساد عقيده و گم راهى آنها از دين مى شود و تنها راه نجاتشان، خوددارى از بحث كردن در اين موضوع و غور نكردن در اين باره است. اين نهى ، شامل عموم مكلّفان نبوده است؛ زيرا گاهى اوقات ، عواملى كه موجب فسادِ عقيده برخى مى شود، براى برخى ديگر سازنده و مفيد است و بر عكس. بنا بر اين، ائمّه عليهم السلامپيروان دينى خود را با در نظر گرفتن مصالح آنها، راه نمايى مى كرده اند.
وجه دوم ، اين است كه نهى از سخن گفتن درباره قضا و قَدَر، نهى از بحث