باشد . وى در اين باره ، معناى محصّلى به دست نمى دهد و به جا بود كه چنانچه براى قضا معنايى نمى شناخت، از سخن گفتن در اين باب ، خوددارى مى كرد. واژه «قضا» در لغت ، معلوم است و شواهدى از قرآن نيز براى آن وجود دارد. قضا به چهار معناست: اوّل، آفريدن ؛ دوم، فرمان دادن ؛ سوم ، اعلام كردن ؛ چهارم، داورى كردن. شاهد بر معناى اوّل ، اين سخن خداوند متعال است: «فَقَضَهُنَّ سَبْعَ سَمَـوَاتٍ؛ ۱ پس آنها را هفت آسمان آفريد» . شاهد بر معناى دوم ، اين سخن خداوند متعال است: «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلَا تَعْبُدُواْ إِلَا إِيَّاهُ؛ ۲ و پروردگارت فرمان داد كه جز او را نپرستيد» . شاهد بر معناى سوم ، اين سخن خداوند متعال است: « وَ قَضَيْنَآ إِلَى بَنِى إِسْرَ ءِيلَ ؛ ۳ و به بنى اسرائيل اعلام كرديم» . و شاهد بر معناى چهارم اين سخن خداوند است: « وَ اللَّهُ يَقْضِى بِالْحَقِّ؛ ۴ و خداوند ، به حق قضاوت مى كند» ؛ يعنى ميان مردم ، به حق داورى مى كند . نيز اين آيه: «وَ قُضِىَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ؛ ۵ و ميان آنان ، به حق داورى كرد» .
بعضى گفته اند كه قضا، معناى پنجمى هم دارد و آن ، فارغ شدن از كار و تمام كردن آن است و به اين گفته يوسف عليه السلام استشهاد كرده اند كه : « قُضِىَ الْأَمْرُ الَّذِى فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ ؛ ۶ امرى كه شما دو تن از من جويا شديد ، تحقّق يافت» . يعنى از آن فراغت حاصل آمد . اين معنا از قضا، به معناى نخست ، يعنى آفريدن و پديد آمدن ، بر مى گردد.
با توجّه به آنچه درباره معانى قضا گفتيم، بطلان عقيده جبريان آشكار مى شود