کوچکتر شخصى، مانند حفظ جايگاه علمى و اجتماعى، يا دستيابى به ثروت و مکنت، موجب شده است دست برخى عالمنمايان به جعل، آلوده شود؛ انگيزههايى که اگر چه در کنار بقيه انگيزهها وجود دارند، امّا گاه بدون آنها نيز به چشم مىآيند. براى نمونه، ابو البخترى، قاضى دربار هارون الرشيد، براى خوشامد خليفه و تأييد کبوتربازى او، حديثى از زبان عايشه مىسازد که کبوتربازى را به پيامبر اکرم نسبت مىدهد و اين کار را چنان چاپلوسانه و گستاخانه مىکند که حتّى هارون به انديشه عزلش مىافتد، امّا به دلیل قريشى بودن او، برکنارش نمىکند.۱
شبيه اين ماجرا، ميان غياث بن ابراهيم و مهدى عبّاسى رخ داده است که محدّثان اهل سنّت، آن را نيزگزارش کردهاند.۲ هر چند در اين ماجرا، مهدى عبّاسى با وجود تکذيبش، ده هزار درهم به او مىبخشد.
شايد بتوان داستانسرايى، يا جعل برخى احاديث پزشکى را نيز بر پايه همين انگيزههاى شخصى توجيه کرد، هر چند داستانسرايى در برخى موارد، افزون بر درآمدزايى براى جاعلان، در خدمت حاکمان بوده است.
انگيزه شخصى دیگر، خيرخواهى است. سادهانگارى، موجب شد تا برخى کوتهفکران براى جلب مردم به کارهاى عبادى، ثوابهايى کوچک و بزرگ براى برخى امور، مانند خواندن فلان حديث و فلان آيه و به جا آوردن فلان نماز و تعقيبات آن، بسازند. براى نمونه، نوح بن ابى مريم مروزى میگوید: «من ديدم مردم از قرآن، روى گردانيده و به فقه ابو حنيفه و تاريخنگارى ابن اسحاق مشغول شدهاند، پس اين احاديث را براى رضاى خدا ساختم!»۳
گفتنى است وجود برخى روايات ساختگى در اين زمينه، به معناى آن نيست که قرائت قرآن، ثواب ندارد یا نوافل و کارهای مستحبی، پاداش فراوان ندانند، چه؛ احاديث معتبرى داريم که ثوابهاى چشمگيرى را براى قرائت سورههايى مانند حمد، توحيد، معوّذتين و