۱۴ / ۶ . عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ
۲۴۹۵.المناقب لابن شهر آشوب :مَرَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِعَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ وهُوَ يَصنَعُ شَيئا مِن طينٍ مِن لُعَبِ الصِّبيانِ .
فَقالَ : ما تَصنَعُ بِهذا ؟ قالَ : أبيعُهُ . قالَ : ما تَصنَعُ بِثَمَنِهِ ؟ قالَ : أشتَري رُطَبا فَآكُلُهُ .
فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ بارِك لَهُ في صَفقَةِ يَمينِهِ . فَكانَ يُقالُ : مَا اشتَرى شَيئا قَطُّ إلّا رَبِحَ فيهِ . ۱
۱۴ / ۷ . عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ
۲۴۹۶.سنن الترمذي عن ابن عبّاس :دَعا لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُؤتِيَنِي الحِكمَةَ مَرَّتَينِ . ۲
۱۴ / ۸ . عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ
۲۴۹۷.المعجم الكبير عن عبد اللّه بن مسعود :مَرَّ بِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وأنَا في غَنَمٍ لِعُقبَةَ ، فَمَسَحَ رَأسي وقالَ : يَرحَمُكَ اللّهُ ، إنَّكَ غُلَيمٌ مُعَلَّمٌ . ۳
۱۴ / ۹ . عَمرُو بنُ الحَمِقِ
۲۴۹۸.المصنّف لابن أبي شيبة عن يونس بن سلمان عن جدّه عن عمرو بن الحمق :إنَّهُ سَقَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لَبَنا ، فَقالَ: «اللّهُمَّ أمتِعهُ بِشَبابِهِ» ، فَلَقَد أتَت عَلَيهِ ثَمانونَ سَنَةً لا يَرى شَعرَةً بَيضاءَ . ۴
۱۴ / ۶ . عبد اللّه بن جعفر
۲۴۹۵.المناقب ، ابن شهرآشوب :پيامبر صلى الله عليه و آله بر عبد اللّه بن جعفر گذشت كه مشغول ساختن وسايل بازى كودكان از گِل بود. فرمود : «با اينها چه مى كنى؟» .
گفت : آنها را مى فروشم .
فرمود : «با پولشان چه مى كنى؟».
گفت : خرمايى مى خرم و مى خورم .
پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «بار خدايا! به او در كسب و كارش بركت ده».
گفته مى شد: از آن پس، او هرگز چيزى نخريد ، مگر آن كه در آن سود كرد.
۱۴ / ۷ . عبد اللّه بن عبّاس
۲۴۹۶.سنن الترمذىـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا برايم دو بار دعا كرد كه به من حكمت داده شود.
۱۴ / ۸ . عبد اللّه بن مسعود
۲۴۹۷.المعجم الكبيرـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ: مشغول چرانيدن گوسفندان عُقبه بودم كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر من گذشت و دستى به سرم كشيد و فرمود : «خدايت رحمت كند! تو پسركى دانش آموخته هستى» .
۱۴ / ۹ . عَمرو بن حَمِق
۲۴۹۸.المصنَّف ، ابن ابى شَيبهـ به نقل از يونس بن سلمان ، از جدّش ـ: عمرو بن حَمِق به پيامبر صلى الله عليه و آله شير نوشاند. پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «بار خدايا! او را از جوانى اش برخوردار بدار» .
پس، هشتاد ساله شد و يك موى سپيد در خود نديد .