سخنى درباره زهد
كلمه «زُهد» در اصل به معناى «اندك بودن» و «كم ارزش بودن» چيزى است و از آن جا كه اين معنا غالبا ملازم با بى رغبتى به آن چيز است ، اين كلمه در بى رغبتى نيز به كار مى رود .
زهد ، در قرآن و حديث
مادّه «زهد» در قرآن ، تنها يك بار ، در داستان يوسف عليه السلام به كار رفته است :
در احاديث اسلامى غالبا مادّه «زهد» در «بى رغبتى» به كار رفته و به ندرت در معناى «قِلّت» استعمال شده است .
تعريف زهد
بى رغبتى ، دو گونه است :
الف ـ بى رغبتى طبيعى
بى رغبتى طبيعى ، آن است كه طبع انسان نسبت به چيزى ميل نداشته باشد ، چنان كه بيمار ، تمايلى به خوردن و نوشيدن ندارد .
ب ـ بى رغبتى قلبى
بى رغبتى قلبى ، آن است كه روح انسان نسبت به چيزى تمايل نداشته باشد ، هر چند طبع او مايل به آن باشد ، مانند بيمارى كه غذايى را دوست دارد؛ ولى به دليل اين كه مى داند خوردن آن براى او خطرساز است ، نه تنها در خود ميلى نسبت به آن احساس نمى كند ، بلكه قلبا از آن نفرت دارد .
با عنايت به اين مقدّمه مى توان دريافت كه زهد اسلامى ، به معناى بى رغبتى طبيعى به دنيا نيست (زيرا بى رغبتىِ طبيعى نسبت به لذايذ مادّى ، ارزش نيست و در واقع ، نوعى بيمارى است)؛ بلكه زهد اسلامى ، عبارت است از بى رغبتى قلبى نسبت به لذايذى كه براى انسان ، زيانبارند .
توضيح مطلب ، اين كه : گاه انسان طبعا مايل به كارى است؛ امّا خرد ، او را به دليل زيانبار بودن آن كار منع مى كند و انسان نيز با وجود علاقه قلبى به آن ، از انجام دادن آن خوددارى مى ورزد . اين اقدام ، «صبر» ناميده مى شود و كسى كه خويشتندارى مى كند ، «صابر» ناميده مى شود .