۱۵۷.الكافىـ به نقل از جابر ـ: امام باقر عليه السلام فرمود : «هنگامى كه دختر يزدگِرد را بر عُمَر ، وارد كردند ، دوشيزگان مدينه براى تماشايش آمدند و مسجد [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] از نور ورودش روشن شد . چون عمر بر او نگريست ، [آن بانو ]صورت خود را پوشاند و گفت : اُف به روزگار هرمز باد !
عمر گفت : آيا به من دشنام مى دهد؟ و قصد [تنبيه] او را كرد .
امير مؤمنان ، على عليه السلام ، به او فرمود : تو چنين حقّى ندارى . او را در گزينش مردى از مسلمانان ، آزاد بگذار و او را سهم غنيمتىِ همان مردى قرار ده كه برگزيده است .
آن دختر آمد تا دستش را بر سر حسين عليه السلام گذاشت . امير مؤمنان ، على عليه السلام ، به او فرمود : نام تو چيست؟ .
گفت : جهان شاه .
امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : بلكه شهربانو .
سپس به حسين عليه السلام فرمود : اى ابو عبد اللّه ! همانا او برايت بهترينِ زمينيان را به دنيا مى آورد .
او على بن الحسين (امام زين العابدين عليه السلام ) را به دنيا آورد . از اين رو ، به على بن الحسين عليه السلام ، فرزند دو سلسله برگزيده مى گفتند : برگزيده عرب ، هاشم ، و برگزيده غير عرب ، فارْس» .
و حكايت شده كه ابو الأسود دُئَلى در اين باره ، سروده است :
و بى گمان ، پسرى ميان كسرا و هاشمگرامى ترين كسى است كه حِرزها را بر گردنش آويخته اند .