۱۲۷.الأمالى ، صدوقـ به نقل از ابن عبّاس ـ: ما نزد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بوديم كه فاطمه عليهاالسلام ، گريان آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او گفت : «فاطمه ! چرا مى گريى؟» .
گفت : اى پدر ! حسن و حسين ، بيرون رفته اند و نمى دانم كجا خوابيده اند؟
پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه فرمود : «اى فاطمه ! گريه نكن ، كه خداى آفريدگار آن دو ، از تو نسبت به آنها مهربان تر است» .
پيامبر صلى الله عليه و آله دستش را به سوى آسمان بالا برد و گفت : «خدايا ! اگر به خشكى يا دريا رفته اند ، آن دو را حفظ كن و سالم بدار» .
جبرئيل عليه السلام از آسمان فرود آمد و گفت : اى محمّد! خداوند ، به تو سلام مى رساند و مى فرمايد : غم مخور و انديشناكِ آنان مباش كه آن دو ، در دنيا و آخرت ، فاضل اند و پدرشان از آن دو ، فاضل تر است . آن دو در پرچين بنى نجّار خوابيده اند و خداوند ، فرشته اى را به خدمت آنها گمارده است .
پيامبر صلى الله عليه و آله شادمان برخاست و يارانش به پرچين بنى نجّار رفتند كه حسن و حسين عليهماالسلام را دست در گردن هم خوابيده ديدند و فرشته گمارده براى آنها ، يكى از دو بال خود را زير آنها گسترده بود و بال ديگرش را بر روى آنها كشيده بود .
پيامبر صلى الله عليه و آله درنگ كرد و آن دو را بوسيد تا بيدار شدند . هنگامى كه بيدار شدند ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، حسن عليه السلام را و جبرئيل عليه السلام ، حسين عليه السلام را [ بر دوش خود ] حمل كردند و از پرچين ، بيرون آمدند و پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «به خدا سوگند ، شما را گرامى مى دارم ، همان گونه كه خداى عز و جلشما را گرامى داشته است» .
ابو بكر به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : يكى از اين دو پسر را به من بده تا بارت سبُك شود .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى ابو بكر ! چه نيكو مَركب هايى و چه خوب سوارانى! و پدرشان از اين دو ، برتر است» .