۱ / ۶
رؤياى اُمّ اَيمن ، پيش از ولادت او
۳۲.الأمالى ، صدوقـ به نقل از عبد اللّه بن سنان ، از امام صادق عليه السلام ـ: همسايگان اُمّ اَيمَن، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند : اى پيامبر خدا ! اُمّ ايمن ، ديشب از گريه نخوابيد و تا صبح ، پيوسته گريه مى كرد .
پيامبر خدا به دنبال امّ ايمن فرستاد و او آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى امّ ايمن ! خداوند ، چشمانت را گريان نكند! همسايگانت نزد من آمده و خبر داده اند كه تو ، همه شب را گريسته اى . خداوند ، چشمانت را گريان نكند! چه چيزى تو را گريان كرده است؟» .
امّ ايمن گفت : اى پيامبر خدا ! رؤياى وحشتناكى ديدم و همه شب را گريستم .
پيامبر خدا به او فرمود : «آن را براى فرستاده خدا حكايت كن ، كه خدا و فرستاده اش داناترند» .
امّ ايمن گفت : بر من گران مى آيد كه از آن ، سخن بگويم .
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «رؤيا ، [هميشه] آن گونه كه ديده مى شود ، نيست . آن را براى فرستاده خدا بازگو» .
امّ ايمن گفت : در اين شب ديدم كه برخى از اعضايت در خانه ام افتاده است .
پيامبر خدا به او گفت : «چشمانت آسوده باشد (آسوده بخواب) ـ اى امّ ايمن ـ كه فاطمه ، حسين را مى زايد و تو ، او را تربيت و سرپرستى مى كنى . پس اين چنين ، برخى از اعضاى من در خانه تو قرار مى گيرد» .