۷۸۵.اُسْد الغابة :گفته شده كه چون معاويه خواست براى پسرش يزيد ، بيعت بگيرد ، براى شاميان سخن راند و گفت : اى شاميان! سنّ من زياد و مرگم نزديك شده است و مى خواهم براى مردى عقد خلافت ببندم كه مايه انسجام شما باشد و من هم ، مانند يكى از شمايم (نظر خود را تحميل نمى كنم) .
مردم بر عبد الرحمان بن خالد بن وليد ، اتّفاق كردند . اين بر معاويه گران آمد ؛ امّا آن را در درون خود پنهان داشت . سپس، هنگامى كه عبد الرحمان بيمار شد ، ابن اُثال نصرانى نزد او آمد و به وى سم نوشاند و او مُرد . گفته شده كه معاويه براى اين كار ، به ابن اُثال فرمان داد .
۷۸۶.تاريخ الطبرىـ به نقل از مَسلَمة بن مُحارب ـ: عبد الرحمان بن خالد بن وليد ، در شام ، عظيم الشأن بود و شاميان به او گرايش داشتند ؛ هم به سبب كارهاى پدرش خالد بن وليد و هم براى قدرت و شجاعت خودش كه مسلمانان را در برابر روم ، آسوده مى داشت ، تا آن جا كه معاويه از او ترسيد و به سبب گرايش مردم به او ، از وى بر خود، بيمناك شد . پس به ابن اُثال فرمان داد كه براى كشتن او ، چاره اى بينديشد وبرايش ضمانت كرد كه اگر چنين كند ، ماليات او را تا آخر عمرش عفو كند و گردآورى ماليات حِمْص ۱ را نيز به وى بسپارد .
هنگامى كه عبد الرحمان بن خالد ، در راه بازگشت از سرزمين هاى روم ، به حِمْص رسيد ، ابن اُثال با يكى از بندگانش دسيسه كرد و شربت مسمومى را به ابن خالد نوشاند و او پس از نوشيدنش ، در حمص در گذشت . معاويه نيز به تعهّد خود ، عمل كرد و گردآورى ماليات حَمْص را به ابن اُثال سپرد و ماليات خود او را نيز از دوشش برداشت .