۷۷۵.أنساب الأشراف :هنگامى كه حسن بن على عليه السلام در گذشت ، شيعيان در خانه سليمان بن صُرَد [خُزاعى] ، گرد آمدند و پسران جعده ـ كه مادرش امّ هانى دختر ابو طالب ، و پدرش هُبَيرة بن ابى وَهْب مَخزومى بود ـ نيز با آنان بودند . آنان به حسين عليه السلام نامه تسليتى نوشتند و در آن گفتند : خداوند برايت بزرگ تر از آن كه رفت ، جانشين سازد! ما شيعيانت ، خود را مانند تو مصيبت زده مى دانيم و به اندوهت ، اندوهناكيم و به شادى ات شاديم و فرمانت را چشم به راهيم .
پسران جَعده نيز در نامه اى ، حُسن نظر كوفيان به حسين عليه السلام و علاقه شان به آمدن وى و انتظار كشيدن آنها را به او خبر دادند و نوشتند كه از ياران و برادران [دينىِ] او ، كسانى را ديده اند كه رفتارشان پسنديده ، سخنشان قابل اعتماد و شجاعت و دلاورى شان شناخته شده است ، و اين كه آنان كينه اى را كه از پسر ابو سفيان به دل دارند و بيزارى خود را از او ، براى آنان (پسران جعده) فاش كرده اند . آنان از حسين عليه السلام خواستند كه نظرش را براى ايشان بنويسد .
حسين عليه السلام به آنان نوشت : «من اميد مى برم كه رأى برادرم ـ كه خدايش رحمت كند ـ در صلح ، و رأى من در جهاد با ستمگران ، درست و استوار باشد . ۱ پس ، تا زمانى كه پسر هند زنده است ، حركتى نكنيد ، خود را پنهان و قصدتان را پوشيده بداريد و خود را از شكّ جاسوسان بپاييد . پس اگر حادثه اى براى او پيش آمد و من زنده بودم ، نظرم به شما مى رسد ، إن شاء اللّه » .