341
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم

حسن عليه السلام ، بدون اين گونه نگرانى ها ، حكومت را به معاويه سپرد؟ چه طور كار متفاوت اين دو، حمل به صحّت مى شود ؟
جواب [ ، اين است كه] مى گوييم : دانستيم كه وقتى امام ، ظنّ غالب پيدا كند كه با يك كار ، به حقّ خود و برپايىِ آنچه به او واگذار شده ، مى رسد ، برايش واجب است كه اقدام كند ، هر چند آن كار ، سختى و دشوارى اى داشته باشد كه قابل تحمّل نباشد .
سَرور ما ابا عبد اللّه ، به سوى كوفه نرفت ، مگر پس از اطمينان يافتن از جانب كوفيان و عهد و پيمان هاى آنان ، و پس از اين كه داوطلبانه و بدون اجبار و پيشاپيش ، نه براى اجابت دعوت ، به امام عليه السلام نامه نوشتند و درخواست كردند . نامه نگارى توسّط شخصيت هاى معروف و بزرگان و قاريان كوفه ، در زمان معاويه و پس از قرار صلح ميان معاويه و امام حسن عليه السلام نيز اتّفاق افتاده بود ؛ ولى ايشان ، آن را رد كرده بود و در پاسخ ، آنچه لازم بود ، گفته بود و اينك ، دوباره و پس از درگذشت امام حسن عليه السلام و در زمان معاويه ، نامه نوشته بودند و امام [حسين] عليه السلام به آنها وعده داده و اميدوارشان كرده بود ، و آن زمان، روزگارِ سختى بود كه اميدى نبود . وقتى معاويه مُرد و نامه نگارى ها را بارِ ديگر شروع كردند و اعلام كردند كه گوش به فرمان هستند و مكرّر ، درخواست نمودند و اشتياقْ نشان دادند ، امام عليه السلام ديد كه آنها بر نماينده يزيد چيره اند و به او كينه مى ورزند واو در برابر آنان ، ناتوان است . لذا ظنّش قوى شد كه رفتن ، واجب است . بنا بر اين ، انجام دادن آنچه با اجتهاد و بررسى به دست آورده بود ، بر او متعيّن گرديد ؛ امّا در محاسبه ايشان ، اين نكته نبود كه برخى از كوفيان ، نيرنگ مى زنند و حق طلبان ، در يارى اش سستى مى ورزند و از كارهاى غريب و شگفت ، آنچه روى داد ، روى مى دهد .
مسلم بن عقيل ـ كه رحمت خدا بر او باد ـ وقتى وارد كوفه شد ، از بيشتر مردم ، بيعت گرفت و وقتى عبيد اللّه بن زياد وارد كوفه شد ، و بر اساس آنچه در تاريخ


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
340

شيخ مفيد ، در المسائل العُكبريّة ، ضمن سؤال و جوابى ، هدف امام عليه السلام را مانند همه مجاهدان ، پيروزى و مغلوب ساختن دشمن مى داند :
چرا حسين بن على عليه السلام به كوفه رفت ، در حالى كه مى دانست كوفيان ، او را تنها مى گذارند و كمكش نمى كنند ، و او در اين سفر ، كشته مى شود؟
امّا اين كه حسين عليه السلام مى دانست كه كوفيان ، او را تنها مى گذارند ، علم قطعى به آن نداريم ؛ زيرا نه دليل عقلى ، و نه نقلى براى آن هست . ۱
همچنين سيّدِ مرتضى ، در كتاب تنزيه الأنبياء ، ضمن سؤال و جوابى مى نويسد :
مسئله : اگر گفته شود : او چه دليلى براى بردن خانواده و خاندانش از مكّه به كوفه داشت ، در حالى كه دشمنانش كاملاً بر آن جا مسلّط بودند و امير برگزيده يزيد در كوفه ، دستش در امر و نهى ، باز بود و امام عليه السلام ، رفتار كوفيان را با پدر و برادرش ديده بود و مى دانست كه كوفيان ، مردمى نيرنگباز و خائن هستند ، او چگونه با نظر همه يارانش براى رفتن به كوفه و نيز نظر ابن عبّاس كه مى گفت از رفتن ، منصرف شود و نيز با نظر عبد اللّه بن عمر ، آن هنگام كه با امام عليه السلام خداحافظى كرد و گفت : «تو را ـ اى كُشته ـ به خدا مى سپارم» ، و نيز جز اينها از كسانى كه در اين باره سخن گفتند ، مخالفت كرد؟
علاوه بر اين ، چرا وقتى امام حسين عليه السلام از كشته شدن مسلم بن عقيل ـ كه او را به عنوان طلايه دار فرستاده بود ـ ، مطّلع شد و زمانى كه فريبكارى آن مردم را فهميد و مكر و حيله آنان را در يافت ، بر نگشت؟ همچنين چگونه به خود ، اجازه داد كه با تعدادى اندك ، به جنگ با جمعيتى فراوان كه امكانات بسيارى نيز داشتند ، برود؟ به علاوه ، زمانى كه ابن زياد به او پيشنهادِ امان داد واين كه با يزيد بيعت كند ، چرا امان او را براى حفظ جان خود و جان همراهان و پيروان و علاقه مندانش نپذيرفت؟ چرا با دست خود ، خود را به هلاكت انداخت ، در حالى كه برادرش

1.المسائل العكبريّة : ص ۶۹ ـ ۷۱، بحار الأنوار : ج ۴۲ ص ۲۵۷ ـ ۲۵۸ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 6143
صفحه از 456
پرینت  ارسال به