۹۰۹.الإرشادـ به نقل از ابو حكم ـ: شنيدم كه استادان و عالمان ما مى گويند: امير مؤمنان، على بن ابى طالب عليه السلام ، خطبه خواند و در خطبه اش فرمود: « از من بپرسيد، پيش از آن كه مرا نيابيد . به خدا سوگند، از من در باره گروهى كه صد نفر را گم راه و صد نفر را هدايت مى كند ، نمى پرسيد ، جز آن كه بانگ زننده و راهبَر آن را تا روز قيامت به شما خبر مى دهم » .
مردى به سوى امام عليه السلام برخاست و گفت : به من بگو كه در سر و ريش من ، چند تار موى است؟
امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «دوستم پيامبر صلى الله عليه و آله ، به من در باره سؤال تو سخن گفت . بر هر طاقه موى سر تو ، فرشته اى است كه تو را لعنت مى كند و بر هر طاقه موى ريش تو ، شيطانى است كه تو را تحريك مى كند و در خانه ات ، بچّه عزيزكرده اى است كه فرزند پيامبر خدا را مى كشد و نشانه اين، درستىِ خبرى است كه به تو دادم . و اگر نبود كه آنچه از آن پرسيده اى، دليلْ آوردن بر آن مشكل است ، آن را نيز به تو خبر مى دادم و نشانه اش هم ، خبرى است كه از لعن شدن تو و ملعون بودن فرزندت دادم» .
فرزند آن مرد در آن هنگام ، كودكى خردسال بود كه چهار دست و پا راه مى رفت، و هنگامى كه وقايع امام حسين عليه السلام پيش آمد، او كشتن امام حسين عليه السلام را به عهده گرفت و امر ، همان گونه شد كه امير مؤمنان فرموده بود .
۳ / ۱۱
پيشگويى على عليه السلام درباره مزار و زائران او
۹۱۰.عيون أخبار الرضا عليه السلامـ به سندش ، از امام على عليه السلام ـ: گويى بناهاى استوار را گرداگرد قبر حسين مى بينم و گويى كاروان هايى را مى بينم كه از كوفه به سوى قبر حسين ، بيرون مى آيند و شب ها و روزهايى نمى گذرد ، جز آن كه از همه سو ، به سوى او حركت مى كنند و اين ، به هنگام زوال پادشاهى مروانيان است .