۳ / ۸
خبر دادن على عليه السلام از برخى جنگ كنندگان با او
۹۰۲.الخرائج و الجرائحـ به نقل از ابو حمزه ، از امام زين العابدين عليه السلام ، از پدرش [امام حسين عليه السلام ] ـ: هنگامى كه على عليه السلام خواست به سوى نهروان برود، از كوفيان خواست كه حركت كنند و به ايشان فرمان داد كه در مدائن ، چادر بزنند. شَبَث بن رِبعى، عمرو بن حُرَيث، اشعث بن قيس و جَرير بن عبد اللّه بَجَلى، تأخير كردند و گفتند : آيا به ما اجازه مى دهى كه چند روزى ديرتر بياييم تا به برخى كارهايمان برسيم و سپس به تو بپيونديم ؟
[پدرم] به آنان فرمود: «اين را كه كرده ايد! بدا به حال شما اى بزرگان! به خدا سوگند ، شما كارى نداريد كه به خاطر آن ، تأخير كنيد و من مى دانم كه در دل شما چه مى گذرد و [آن را] برايتان روشن مى كنم: شما مى خواهيد مردم را از من باز داريد و گويى مى بينم كه در كاخ خَوَرنَق ، ۱ سفره غذايتان را گشوده ايد كه سوسمارى از كنارتان مى گذرد و به كودكانتان فرمان مى دهيد تا آن را صيد كنند و شما [همان جا] مرا خلع كرده ، [به استهزا] با آن سوسمار ، بيعت مى كنيد» .
امام عليه السلام به مدائن رفت . آنان به خَوَرنَق رفتند و غذايى آماده كردند و بر سر سفره بازكرده شان بودند كه سوسمارى بر ايشان گذشت و آنان به كودكانشان فرمان دادند و آن را گرفتند و بستند و دستشان را [به نشانه بيعت] بر او كشيدند ـ همان گونه كه على عليه السلام خبر داده بود ـ و به سوى مدائن ، روى كردند.
امير مؤمنان عليه السلام به آنان فرمود: «چه بدلِ بدى براى ستمكاران است!» ۲ خداوند ، روز قيامت، شما را با امامتان، همان سوسمارى كه با او بيعت كرديد، محشور مى كند و گويى شما را مى بينم كه روز قيامت ، همان ، شما را به سوى آتش مى راند» .
سپس فرمود: «اگر منافقانى همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، منافقانى نيز با من هستند . هان! به خدا سوگند ـ اى شَبَث و اى ابن حُرَيث ـ ، شما با پسرم حسين مى جنگيد . پيامبر خدا ، چنين به من خبر داد» .