271
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم

۸۹۱.الفتوح:على عليه السلام رفت تا به دير كعب رسيد و بقيّه روز و شب خود را در آن جا ماند و صبح ، حركت كرد تا در كربلا فرود آمد. سپس به كناره فرات نگريست و چند درخت خرما آن جا ديد . فرمود: «اى ابن عبّاس! آيا اين جا را مى شناسى؟» .
گفت: نه ، اى امير مؤمنان! نمى شناسم .
على عليه السلام فرمود: «هان كه اگر تو نيز آن را مانند من مى شناختى، از آن نمى گذشتى ، جز آن كه مانند من مى گريستى!» .
آن گاه على عليه السلام چنان گريست كه محاسنش از اشك هايش خيس شد و قطره هاى اشك بر سينه اش ريخت . آه مى كشيد و مى فرمود : «آه! مرا با خاندان ابو سفيان ، چه كار؟!» .
سپس به حسين عليه السلام رو كرد و فرمود : «صبر كن، اى ابا عبد اللّه ! پدرت از آنها همان ديده كه تو پس از من خواهى ديد» .
على عليه السلام سپس شروع به گشتن در زمين كربلا كرد، گويى در پى چيزى بود . سپس فرود آمد و آبى خواست و براى نماز ، وضو گرفت و به نماز ايستاد و بسيار نماز خواند و لشكر [در منطقه اى ]از نزديك نينوا تا كناره رود فرات ، فرود آمده بودند .
سپس على عليه السلام به خواب سبُكى فرو رفت و اندكى بعد ، سراسيمه از خواب ، بيدار شد و فرمود: «اى ابن عبّاس! آيا آنچه را هم اكنون در خوابم ديدم ، به تو نگويم؟» .
او گفت: چرا، اى امير مؤمنان!
فرمود: «مردانى سپيدروى ديدم كه با پرچم هايى سپيد در دست و شمشيرهايى آويخته از گردن، گرد اين سرزمين را خط كشيدند و سپس اين نخل ها را ديدم كه شاخه هايشان به زمين خورد و جويى روان از خون تازه ديدم و پسرم حسين را ديدم كه در آن خون ، غرق گشته است و يارى مى طلبد ؛ ولى يارى نمى شود. سپس آن مردان سپيدروىِ فرود آمده از آسمان را ديدم كه ندا مى دادند: اى خاندان پيامبر! شكيب ورزيد . شكيب ورزيد كه شما به دست بدترين مردم كشته مى شويد و اين ، بهشت است كه مشتاق توست، اى ابا عبد اللّه ! . سپس پيش من آمدند و مرا تسليت دادند و گفتند: مژده ـ اى ابو الحسن ـ كه خداوند ، فرداى قيامت ، هنگامى كه مردم در برابر خداى جهانيان مى ايستند، چشمانت را به پسرت حسين ، روشن مى كند! .
سپس از خواب ، بيدار شدم . اين ، رؤيايى است كه ديدم. سوگند به كسى كه جانم به دست اوست، راستگوى تصديق شده، ابو القاسم صلى الله عليه و آله ، به من فرمود كه به زودى ، اين رؤيا را بى كم و كاست ، در رفتنم به سوى جنگ با متجاوزان بر ما ، خواهم ديد، و اين ، سرزمين كربلاست كه پسرم حسين، پيروانش و گروهى از فرزندان فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله ، در آن دفن مى شوند و از آن بُقعه معروف در ميان آسمانيان ، با نام سرزمين كرب و بلا ياد مى شود و از آن ، گروهى محشور مى شوند كه بى محاسبه وارد بهشت مى شوند» .
سپس فرمود: «اى ابن عبّاس! پشكل آهوان را در اين حوالى براى من جستجو كن».
ابن عبّاس، جستجو كرد و آنها را يافت و به امير مؤمنان اعلام كرد. على عليه السلام فرياد تكبير ، سر داد و فرمود: «خدا و پيامبرش راست گفتند» .
آن گاه على عليه السلام برخاست و هَروَله كنان به سوى آن جا رفت و بر سر آنها ايستاد و يك مشت از پشكل آهوان بر گرفت و آن را بوييد. رنگ آنها به سان رنگ زعفران و بويشان مانند بوى مُشك بود. على عليه السلام فرمود: «آرى. اين دقيقا همان است» و سپس فرمود: «اى ابن عبّاس! آيا مى دانى اين چيست؟» .
او گفت: نه ، اى امير مؤمنان!
على عليه السلام فرمود: «مسيح، عيسى بن مريم ، با حواريان از اين سرزمين گذشت و اين پِشكل را همان گونه كه من بوييدم، بوييد و آهوان به سوى او آمدند و پيش رويش ايستادند و عيسى گريست و حواريان هم با او گريستند ، بى آن كه بدانند چرا عيسى مى گريد و سپس پرسيدند: اى روح خدا! چه چيزى تو را به گريه انداخته است و چرا ماتم گرفته اى؟
عيسى به آنان فرمود: آيا مى دانيد كه اين ، چه سرزمينى است ؟
گفتند: نه، اى روح خدا!
فرمود: اين جا سرزمينى است كه فرزند پيامبر خدا، احمد مصطفى ، و پسر دخترش زهرا، همنشين مريم دختر عِمران ، آن پاك بتول، بر روى آن كشته مى شود .
سپس عيسى با دستش بر پشكل آهوان زد و آن را بوييد و فرمود : اى گروه حواريان! بوى خوب اين پشكل آهو ، از علف اين سرزمين است .
سپس عيسى بن مريم ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ گذشت و اين پشكل ها از آن زمان تا كنون به همين خوش بويى مانده اند و فقط به دليل طول زمان، زرد شده اند . اين ، سرزمين كرب و بلاست» .
على عليه السلام سپس گريست و فرمود : «اى خداى عيسى! قاتل فرزندم را بركت مده و او را بسيار لعن كن!» .
سپس گريه على عليه السلام شدّت گرفت و مردم هم با او گريستند تا آن كه به رو در افتاد و بيهوش شد. سپس به هوش آمد و برجست و هشت ركعت نماز (با سلام دادن در پايان هر دو ركعت) خواند و هر گاه سلام مى داد، از آن پِشكل ها بر مى داشت و مى فرمود : «صبر كن ، اى ابا عبد اللّه ! صبر كن ، اى ثمره پيامبر خدا و دسته گل محبوب خدا!» .
آن گاه يك كفِ دست از آن پِشكل ها بر گرفت و در [گوشه] جامه اش پيچيد و فرمود: «همواره اين در اين جا پيچيده خواهد بود تا اجلم در رسد» .
سپس فرمود: «اى ابن عبّاس! هر گاه پس از من ديدى كه از آن ، خون تازه سرازير مى شود، بدان كه ابا عبد اللّه كشته شده است» .
ابن عبّاس مى گويد: به خدا سوگند، من پس از على بن ابى طالب عليه السلام ، از آنها بيشتر محافظت مى كردم و از گوشه جامه ام بازشان نمى كردم .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
270

۸۹۱.الفتوح :سارَ [عَلِيٌّ عليه السلام ] حَتّى نَزَلَ بِدَيرِ كَعبٍ ، فَأَقامَ هُنالِكَ باقِيَ يَومِهِ ولَيلَتِهِ . وأصبَحَ سائِرا حَتّى نَزَلَ بِكَربَلاءَ ، ثُمَّ نَظَرَ إلى شاطِئِ الفُراتِ ، وأبصَرَ هُنالِكَ نَخيلاً ، فَقالَ : يَابنَ عَبّاسٍ ، أتَعرِفُ هذَا المَوضِعَ ؟ فَقالَ : لا يا أميرَ المُؤمِنينَ ما أعرِفُهُ .
فَقالَ : أما إنَّكَ لَو عَرَفتَهُ كَمَعرِفَتي لَم تَكُن تُجاوِزُهُ حَتّى تَبكِيَ لِبُكائي . قالَ : ثُمَّ بَكى عَلِيٌّ عليه السلام بُكاءً شَديدا ، حَتَّى اخضَلَّت لِحيَتُهُ بِدُموعِهِ ، وسالَتِ الدُّموعُ عَلى صَدرِهِ ، ثُمَّ جَعَلَ يَقولُ : أوّاه ! ما لي ولِالِ أبي سُفيانَ ! ثُمَّ التَفَتَ إلَى الحُسَينِ عليه السلام فَقالَ : اِصبِر أبا عَبدِ اللّهِ ؛ فَلَقَد لَقِيَ أبوكَ مِنهُم مِثلَ الَّذي تَلقى مِن بَعدي .
قالَ : ثُمَّ جَعَلَ عَلِيٌّ عليه السلام يَجولُ في أرضِ كَربَلاءَ كَأَنَّهُ يَطلُبُ شَيئا ، ثُمَّ نَزَلَ ودَعا بِماءٍ ، فَتَوَضَّأَ وُضوءَ الصَّلاةِ ، ثُمَّ قامَ فَصَلّى ما شاءَ أن يُصَلِّيَ ، وَالنّاسُ قَد نَزَلوا هُنالِكَ مِن قُربِ نينَوى إلى شاطِئِ الفُراتِ .
قالَ : ثُمَّ خَفَقَ بِرَأسِهِ خَفقَةً ، فَنامَ ، وَانتَبَهَ فَزِعا ، فَقالَ :
يَابنَ عَبّاسِ ! ألا اُحَدِّثُكَ بِما رَأَيتُ السّاعَةَ في مَنامي ؟
فَقالَ : بَلى يا أميرَ المُؤمِنينَ .
فَقالَ : رَأَيتُ رِجالاً بيضَ الوُجوهِ ، في أيديهِم أعلامٌ بيضٌ ، وهُم مُتَقَلِّدونَ بِسُيوفٍ لَهُم ، فَخَطّوا حَولَ هذِهِ الأَرضِ خَطَّةً ، ثُمَّ رَأَيتُ هذِهِ النَّخيلَ وقَد ضَرَبَت بِسَعفِهَا الأَرضَ ، ورَأَيتُ نَهرا يَجري بِالدَّمِ العَبيطِ ، ورَأَيتُ ابنِيَ الحُسَينَ وقَد غَرِقَ في ذلِكَ الدَّمِ ، وهُوَ يَستَغيثُ فَلا يُغاثُ ، ثُمَّ إنّي رَأَيتُ اُولئِكَ الرِّجالَ البيضَ الوُجوهِ الَّذينَ نَزَلوا مِنَ السَّماءِ ، وهُم يُنادونَ : صَبرا آلَ الرَّسولِ صَبرا ؛ فَإِنَّكُم تُقتَلونَ عَلى أيدي أشرارِ النّاسِ ، وهذِهِ الجَنَّةُ مُشتاقَةٌ إلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ ، ثُمَّ تَقَدَّموا إلَيَّ ، فَعَزَّوني وقالوا : أبشِر يا أبَا الحَسَنِ فَقَد أقَرَّ اللّهُ عَينَكَ بِابنِكَ الحُسَينِ غَدا يَومَ يَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمينَ .
ثُمَّ إنِّي انتَبَهتُ ؛ فَهذا ما رَأَيتُ ، فَوَالَّذي نَفسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ ، لَقَد حَدَّثَنِي الصّادِقُ المَصدوقُ أبُو القاسِمِ صلى الله عليه و آله ، أنّي سَأَرى هذِهِ الرُّؤيا بِعَينِها في خُروجي إلى قِتالِ أهلِ البَغيِ عَلَينا ، وهذِهِ أرضُ كَربَلاءَ الَّذي يُدفَنُ فيهَا ابنِيَ الحُسَينُ ، وشيعَتُهُ ، وجَماعَةٌ مِن وُلدِ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وأنَّ هذِهِ البُقعَةَ المَعروفَةَ في أهلِ السَّماواتِ تُذكَرُ بِأَرضِ كربٍ وبَلاءٍ ، ولَيُحشَرَنَّ مِنها قَومٌ يَدخُلونَ الجَنَّةَ بِلا حِسابٍ .
ثُمَّ قالَ : يَابنَ عَبّاسٍ ، اطلُب لي حَولَها صِيرانَ الظِّباءِ ، فَطَلَبَهَا ابنُ عَبّاسٍ فَوَجَدَها ، ثُمَّ قالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، قَد أصَبتُها ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : اللّهُ أكبَرُ ! صَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ .
ثُمَّ قامَ عَلِيٌّ عليه السلام يُهَروِلُ نَحوَها حَتّى وَقَفَ عَلَيها ، ثُمَّ أخَذَ قَبضَةً مِن بَعرِ الظِّباءِ ، فَشَمَّها ، فَإِذا لَها لَونٌ كَلَونِ الزَّعفَرانِ ، ورائِحَةٌ كَرائِحَةِ المِسكِ ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : نَعَم هِيَ هذِهِ بِعَينِها ، ثُمَّ قالَ : أتَعلَمُ ما هذِهِ يَابنَ عَبّاسٍ ؟ قالَ : لا يا أميرَ المُؤمِنينَ .
فَقالَ : إنَّ المَسيحَ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قَد مَرَّ بِهذِهِ الأَرضِ ومَعَهُ الحَوارِيّونَ ، فَشَمَّ هذَا البَعرَ كَما شَمَمتُهُ ، وأقبَلَت إلَيهِ الظِّباءُ حَتّى وَقَفَت بَينَ يَدَيهِ ، فَبَكى عيسى ، وبَكى مَعَهُ الحَوارِيّونَ ، وهُم لا يَدرونَ لِماذا يَبكي عيسى عليه السلام ، فَقالوا : يا روحَ اللّهِ ، ما يُبكيكَ ؟ ولِماذَا اختُلِستَ هاهُنا ؟
فَقالَ لَهُم : أتَعلَمونَ ما هذِهِ الأَرضُ ؟ قالوا : لا يا روحَ اللّهِ ، فَقالَ : هذِهِ أرضٌ يُقتَلُ عَلَيها فَرخُ الرَّسولِ أحمَدَ المُصطَفى ، وفَرخُ ابنَتِهِ الزَّهراءِ قَرينَةِ الطّاهِرَةِ البَتولِ مَريَمَ بِنتِ عِمرانَ ، ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عيسى إلى بَعرِ الظِّباءِ ، فَشَمَّهُ ، وقالَ :
يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ ، هذا بَعرُ الظِّباءِ عَلى هذَا الطّيبِ ؛ لِأَنَّهُ كانَ مِن حَشيشِ هذِهِ الأَرضِ . ثُمَّ مَضى عيسىَ بنُ مَريَمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ، وقَد بَقِيَت هذِهِ البَعَراتُ إلى يَومِنا هذا مِن ذلِكَ الدَّهرِ ، حَتّى أنَّها قَدِ اصفَرَّت لِطولِ الزَّمانِ عَلَيها ، فهذِهِ أرضُ الكَربِ وَالبَلاءِ .
قالَ : ثُمَّ بَكى عَلِيٌّ عليه السلام وقالَ : يا رَبِّ عيسى ، لا تُبارِك في قاتِلِ وَلَدي وَالعَنهُ لَعنا كَثيرا ، ثُمَّ اشتَدَّ بُكاءُ عَلِيٍّ ، وبَكَى النّاسُ مَعَهُ حَتّى سَقَطَ عَلى وَجهِهِ ، وغُشِيَ عَلَيهِ ؛ ثُمَّ أفاقَ ، فَوَثَبَ ، فَصَلّى ثَمانِيَ رَكَعاتٍ ، وسَلَّمَ مِن كُلِّ رَكعَتَينِ ، فَكُلَّما سَلَّمَ جَعَلَ يَتَناوَلُ مِن ذلِكَ البَعرِ فَيَشُمُّهُ ، ويَقولُ : صَبرا أبا عَبدِ اللّهِ ، صَبرا يا ثَمَرَةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ورَيحانَةَ حَبيبِ اللّهِ ، ثُمَّ أخَذَ كَفّا مِن ذلِكَ البَعرِ ، فَصَرَّهُ في ثَوبِهِ ، وقالَ : لا يَزالُ هذا مَصرورا أبَدا أو يَأتِيَ عَلَيَّ أجَلي .
ثُمَّ قالَ : يَابنَ عَبّاسٍ ! إذا رَأَيتَها مِن بَعدي وهِيَ تَسيلُ دَما عَبيطا ، فَاعلَم أنَّ أبا عَبدِ اللّهِ قَد قُتِلَ .
قالَ ابنُ عَبّاسٍ : فَوَ اللّهِ ، لَقَد كُنتُ أشَدَّ تَحافُظا لَها بَعدَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام وأنَا لا أحُلُّها عَن طَرَفي . ۱

1.الفتوح : ج ۲ ص ۵۵۱ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4678
صفحه از 456
پرینت  ارسال به