263
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم

ر.ك: ج ۷ ص ۳۶۵ (بخش نهم / فصل دوم / گريستن آسمان و زمين).

۳ / ۲

رؤياى امير مؤمنان عليه السلام در كربلا

۸۹۰.كمال الدينـ به نقل از ابن عبّاس ـ: در حركت به سوى صفّين ، من همراه امير مؤمنان عليه السلام بودم . هنگامى كه در نينوا در [كناره] رود فرات فرود آمد ، با صداى بلند فرمود: «اى ابن عبّاس! آيا اين جا را مى شناسى؟» .
گفتم: اى امير مؤمنان! آن را نمى شناسم .
فرمود: «اگر آن را مانند من مى شناختى ، از آن نمى گذشتى ، جز اين كه مانند من گريه مى كردى» .
سپس امام عليه السلام مدّتى طولانى گريه كرد تا محاسنش خيس شد و قطره هاى اشك بر سينه اش چكيد و ما با او گريستيم و او مى فرمود: «آه، آه! خاندان ابو سفيان ، از [جان] من چه مى خواهند؟! خاندان حرب، حزب شيطان و همدستان كفر ، از [جان ]من چه مى خواهند؟! اى ابا عبد اللّه ! صبر داشته باش كه پدرت از آنها همان ديده كه تو از آنها خواهى ديد» .
آن گاه آبى خواست و براى نماز ، وضو گرفت و بسيار نماز خواند و مانند سخن اوّلش را، تكرار كرد ، جز آن كه پس از تمام شدن نمازش، به خواب سبُكى رفت و سپس بيدار شد و فرمود: «ابن عبّاس!» .
گفتم: بله! من اين جا هستم .
فرمود: «آيا آنچه را هم اكنون در خواب ديدم ، به تو نگويم؟» .
گفتم: خوش بخوابى و خوابت خير باشد، اى امير مؤمنان!
فرمود: «گويى مردانى سپيد ديدم كه از آسمان فرود آمدند و پرچم هاى سفيدى همراه داشتند و شمشيرهاى سپيد و درخشان خود را از گردن ، آويخته بودند و گرد اين زمين ، خط كشيدند و سپس ديدم كه شاخه هاى اين درختان خرما بر زمين خورد و از آنها خون تازه ، جارى بود و گويا فرزند نونهال و جگرگوشه ام حسين ، در ميان اين خون ها غرق بود و استغاثه مى كرد ؛ امّا كسى به فريادش نمى رسيد، و گويا آن مردان سپيد كه از آسمان فرود آمده بودند ، او را ندا دادند و گفتند : اى خاندان پيامبر! صبر پيشه كنيد كه شما به دست بدترينْ مردمان كشته مى شويد . اى ابا عبد اللّه ! اين ، بهشت است كه مشتاق توست و سپس مرا سرسلامت دادند و گفتند: اى ابو الحسن! تو را بشارت باد كه فرداى قيامت كه مردم در برابر پروردگار بر مى خيزند ، خداوند به خاطر اين فرزند ، چشمت را روشن مى كند و آن گاه بيدار شدم .
و سوگند به خدايى كه ما را آفريد، اين چنين است . راستگوى تصديق شده ، ابو القاسم صلى الله عليه و آله ، برايم باز گفته است كه من هنگامى كه براى مقابله با متجاوزان بر ما ، بيرون مى روم ، اين سرزمين را خواهم ديد . اين ، سرزمين كرب و بلاست و حسين و هفده تن از فرزندان من و از فرزندان فاطمه، در اين مكان ، دفن خواهند شد و آن در آسمان ها معروف است و [آسمانيان] از سرزمين كَرب و بلا ياد مى كنند ، همچنان كه از بقعه هاى دو حرم (مكّه و مدينه) و بيت المقدّس، ياد مى كنند» .
سپس فرمود : «اى ابن عبّاس! در اين اطراف ، جستجو كن و پِشكل آهوان را بجو . به خدا سوگند ، هرگز دروغ نگفتم و از حبيبم دروغ نشنيدم . آنها زرد و به رنگ زعفران اند» .
در جستجوى آنها بر آمدم و همه آنها را در يك جا يافتم و ندا دادم : اى امير مؤمنان! آنها را به همان گونه كه توصيف كردى ، پيدا كردم .
على عليه السلام فرمود: «خدا و پيامبرش راست گفتارند» . سپس برخاست و هروله كنان پيش آمد . آنها را برداشت و بوييد و فرمود: «اينها عينا همان اند . اى ابن عبّاس! آيا مى دانى اين پشكل ها چيستند؟ اينها را عيسى بن مريم بوييده است و داستان آن ، چنين است كه به همراه حواريان از اين جا مى گذشت و او اين آهوان را ديد كه جمع شده اند . آنها گريان به نزد او آمدند . عيسى عليه السلام نشست و حواريان نيز نشستند و او گريست و حواريان نيز گريستند ، در حالى كه نمى دانستند چرا عيسى نشسته و چرا گريه مى كند . آن گاه گفتند: اى روح خدا و اى كلمه خدا! براى چه گريه مى كنى ؟
فرمود : آيا مى دانيد كه اين ، چه سرزمينى است؟
گفتند: نه .
فرمود : اين ، سرزمينى است كه نونهالِ احمدِ رسول و نونهالِ آن آزاده پاك يعنى بتول ـ كه شبيه مادرم مريم است ـ ، در اين جا كشته مى شود و در تربتى كه به سبب سرشت آن نونهال شهيد ، خوش بوتر از مُشك است ، دفن مى شود و البتّه سرشت پيامبران و اولاد پيامبران ، چنين (خوش بو) است . اين آهوها با من گفتگو مى كنند و مى گويند : ما به خاطر اشتياقى كه به تربت اين نونهال شهيد داريم ، در اين سرزمين مى چريم و يقين دارند كه در اين سرزمين ، در امان اند .
[عيسى عليه السلام ] سپس با دست خود ، مشتى از آنها برداشت و بوييد و فرمود: اينها پشكل آهوان اند كه به خاطر گياهانى كه در اين سرزمين مى رويد ، چنين خوش بويند . بار الها! آنها را براى ابد ، باقى بدار تا پدرش آنها را ببويد و با آنها تسلّى و آرامش يابد» .
امام عليه السلام فرمود: «آنها تا به اين زمان باقى مانده اند و رنگ زرد آنها ، به خاطر طول مدّتى است كه بر آنها گذشته است . اين ، سرزمين كرب و بلاست» .
آن گاه با صداى بلند فرمود: «اى پروردگار عيسى بن مريم! قاتلان حسين و حمله كنندگان به او و ياوران آنها را بركت مده و به كسانى كه دست از يارى او مى كشند ، خير مده!».
آن گاه گريه سختى كرد و ما هم با او گريستيم تا آن كه به رو در افتاد و زمانى طولانى بيهوش گرديد . سپس به هوش آمد و مقدارى از آن پِشكل ها را برداشت و در رداى خود بست و به من نيز فرمود كه چنين كنم . آن گاه فرمود : «اى ابن عبّاس! هر گاه ديدى كه از آنها خون تازه مى تراود ، بدان كه ابا عبد اللّه در اين سرزمين ، كشته شده و دفن گرديده است» .
به خدا سوگند ، من آنها را از واجبات الهى ، بيشتر حفظ مى كردم و از گوشه آستينم باز نمى كردم . يك روز كه در خانه خود خوابيده بودم ، بيدار شدم و ديدم از آن ، خون تازه جارى شده است و آستينم از آن خون ، پُر شده است . نشستم و گريستم و گفتم: به خدا سوگند كه حسين ، كشته شده است! هرگز على ، حديث دروغى به من نگفته است و از وقوع چيزى خبر نداده ، مگر اين كه واقع گرديده است ؛ زيرا پيامبر خدا ، او را به چيزهايى آگاه كرد كه ديگران را از آنها باخبر نساخت .
آن گاه ، سحرگاه ، نالان از خانه بيرون آمدم و ديدم سراسر مدينه ، مِه آلود است و چشم ، چشم را نمى بيند . بعد از آن ، آفتاب بر آمد و ديدم بى نور است و ديوارهاى مدينه را ديدم كه گويا بر آنها خون پاشيده بودند . نشستم و گريستم و گفتم: به خدا سوگند ، حسين ، كشته شده است! و از ناحيه خانه[ ى پيامبر صلى الله عليه و آله ]ندايى شنيدم كه مى گفت:

صبر ، اى آلِ رسول!كشته شد ابن بتول.
آمده روح الأمينزار و گريان و ملول .
آن ندا كننده به سختى گريست . من نيز گريستم و نزد خود ، تاريخ آن روز را ثبت كردم و آن ، دهمين روز محرّم بود و چون خبر شهادت حسين عليه السلام و تاريخ آن به ما رسيد ، با آن مطابق بود.
من اين حديث را براى كسانى كه [آن روز] با حسين عليه السلام بودند ، بازگو كردم و آنان گفتند: به خدا سوگند ، ما نيز آنچه را تو شنيدى ، شنيديم ؛ امّا در ميدان نبرد بوديم و ندانستيم كه آن ندا كننده كيست و بعد از آن دانستيم كه او خضر است . درود خدا بر خضر و بر حسين باد!


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
262

راجع : ج ۷ ص ۳۶۴ (القسم التاسع / الفصل الثاني / بكاءُ السماءِ والأرض) .

۳ / ۲

رُؤيا أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في كَربَلاءَ

۸۹۰.كمال الدين عن ابن عبّاس :كُنتُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في خُروجِهِ إلى صِفّينَ ، فَلَمّا نَزَلَ بِنينَوى ، وهُوَ شَطُّ الفُراتِ ، قالَ بِأَعلى صَوتِهِ : يَابنَ عَبّاسٍ ، أتَعرِفُ هذَا المَوضِعَ ؟ قالَ : قُلتُ : ما أعرِفُهُ يا أميرَ المُؤمِنينَ .
فَقالَ : لَو عَرَفتَهُ كَمَعرِفَتي لَم تَكُن تَجوزُهُ حَتّى تَبكِيَ كَبُكائي .
قالَ : فَبَكى طَويلاً حَتَّى اخضَلَّت ۱ لِحيَتُهُ ، وسالَتِ الدُّموعُ عَلى صَدرِهِ ، وبَكَينا مَعَهُ ، وهُوَ يَقولُ : أوهِ أوهِ ۲ ! ما لي ولِالِ أبي سُفيانَ ؟ ! ما لي ولِالِ حَربٍ ، حِزبِ الشَّيطانِ ، وأولِياءِ الكُفرِ ؟ ! صَبرا يا أبا عَبدِ اللّهِ ؛ فَقَد لَقِيَ أبوكَ مِثلَ الَّذي تَلقى مِنهُم .
ثُمَّ دَعا بِماءٍ ، فَتَوَضَّأَ وُضوءَ الصَّلاةِ ، فَصَلّى ما شاءَ اللّهُ أن يُصَلِّيَ ، ثُمَّ ذَكَرَ نَحوَ كَلامِهِ الأَوَّلِ ، إلّا أنَّهُ نَعَسَ عِندَ انقِضاءِ صَلاتِهِ ساعَةً ، ثُمَّ انتَبَهَ ، فَقالَ : يَابنَ عَبّاسٍ ! فَقُلتُ : ها أنَا ذا .
فَقالَ : ألا اُخبِرُكَ بِما رَأَيتُ في مَنامي آنِفا عِندَ رَقدَتي ؟ فَقُلتُ : نامَت عَيناكَ ، ورَأَيتَ خَيرا يا أميرَ المُؤمِنينَ .
قالَ : رَأَيتُ كَأَنّي بِرِجالٍ بيضٍ قَد نَزَلوا مِنَ السَّماءِ ، مَعَهُم أعلامٌ بيضٌ ، قَد تَقَلَّدوا سُيوفَهُم ، وهِيَ بيضٌ تَلمَعُ ، وقَد خَطّوا حَولَ هذِهِ الأَرضِ خَطَّةً ، ثُمَّ رَأَيتُ هذِهِ النَّخيلَ قَد ضَرَبَت بِأَغصانِها إلَى الأَرضِ ، فَرَأَيتُها تَضطَرِبُ بِدَمٍ عَبيطٍ ۳ ، وكَأَنّي بِالحُسَينِ نَجلي وفَرخي ومُضغَتي ومُخّي قَد غَرِقَ فيهِ ، يَستَغيثُ فَلا يُغاثُ ، وكَأَنَّ الرِّجالَ البيضَ قَد نَزَلوا مِنَ السَّماءِ يُنادونَهُ ، ويَقولونَ : صَبرا آلَ الرَّسولِ ؛ فَإِنَّكُم تُقتَلونَ عَلى أيدي شِرارِ النّاسِ ، وهذِهِ الجَنَّةُ يا أبا عَبدِ اللّهِ إليكَ مُشتاقَةٌ ، ثُمَّ يُعَزّونَني ، ويَقولونَ : يا أبَا الحَسَنِ ، أبشِر ، فَقَد أقَرَّ اللّهُ عَينَكَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ ، يَومَ يَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمينَ ، ثُمَّ انتَبَهتُ .
هكَذا وَالَّذي نَفسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ ، لَقَد حَدَّثَنِي الصّادِقُ المُصَدَّقُ أبُو القَاسِمِ صلى الله عليه و آله أنّي سَأَراها في خُروجي إلى أهلِ البَغيِ عَلَينا ، وهذِهِ أرضُ كَربٍ وبَلاءٍ ، يُدفَنُ فيهَا الحُسَينُ وسَبعَةَ عَشَرَ رَجُلاً كُلُّهُم مِن وُلدي ووُلدِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، وأنَّها لَفِي السَّماواتِ مَعروفَةٌ ، تُذكَرُ أرضُ كَربٍ وبَلاءٍ ، كَما تُذكَرُ بُقعَةُ الحَرَمَينِ وبُقعَةُ بَيتِ المَقدِسِ .
ثُمَّ قالَ لي : يَابنَ عَبّاسٍ ، اُطلُب لي حَولَها بَعرَ الظِّباءِ ، فَوَ اللّهِ ، ما كَذَبتُ ولا كُذِبتُ قَطُّ ، وهِيَ مُصفَرَّةٌ ، لَونُها لَونُ الزَّعفَرانِ .
قالَ ابنُ عَبّاسٍ : فَطَلَبتُها ، فَوَجَدتُها مُجتَمِعَةً ، فَنادَيتُهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، قَد أصَبتُها عَلَى الصِّفَةِ الَّتي وَصَفتَها لي .
فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : صَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ . ثُمَّ قامَ عليه السلام يُهَروِلُ إلَيها ، فَحَمَلَها وشَمَّها ، وقالَ : هِيَ هِيَ بِعَينِها ، تَعلَمُ ـ يَابنَ عَبّاسٍ ـ ما هذِهِ الأَبعارُ ؟ هذِهِ قَد شَمَّها عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام ، وذلِكَ أنَّهُ مَرَّ بِها ومَعَهُ الحَوارِيّونَ فَرَأى هذِهِ الظِّباءَ مُجتَمِعَةً ، فَأَقبَلَت إلَيهِ الظِّباءُ وهِيَ تَبكي ، فَجَلَسَ عيسى عليه السلام وجَلَسَ الحَوارِيّونَ ، فَبَكى وبَكَى الحَوارِيّونَ ، وهُم لا يَدرونَ لِمَ جَلَسَ ولِمَ بَكى .
فَقالوا : يا روحَ اللّهِ وكَلِمَتَهُ ، ما يُبكيكَ ؟ ! قالَ : أتَعلَمونَ أيَّ أرضٍ هذِهِ ؟ قالوا : لا .
قالَ : هذِهِ أرضٌ يُقتَلُ فيها فَرخُ الرَّسولِ أحمَدَ ، وفَرخُ الحُرَّةِ الطّاهِرَةِ البَتولِ شَبيهَةِ اُمّي ، ويُلحَدُ فيها ، وهِيَ أطيَبُ مِنَ المِسكِ ، وهِيَ طينَةُ الفَرخِ المُستَشهَدِ ، وهكَذا تَكونُ طينَةُ الأَنبِياءِ وأولادِ الأَنبِياءِ ، فَهذِهِ الظِّباءُ تُكَلِّمُني وتَقولُ : إنَّها تَرعى في هذِهِ الأَرضِ شَوقا إلى تُربَةِ الفَرخِ المُبارَكِ ، وزَعَمَت أنَّها آمِنَةٌ في هذِهِ الأَرضِ .
ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ إلى هذِهِ الصِّيرانِ ، فَشَمَّها ، فَقالَ : هذِهِ بَعرُ الظِّباءِ عَلى هذَا الطّيبِ ؛ لِمَكانِ حَشيشِها ۴ ، اللّهُمَّ أبقِها أبَدا حَتّى يَشُمَّها أبوهُ ، فَتَكونَ لَهُ عَزاءً وسَلوَةً ، قالَ : فَبَقِيَت إلى يَومِ النّاسِ هذا ، وقَدِ اصفَرَّت لِطولِ زَمَنِها ، هذِهِ أرضُ كَربٍ وبَلاءٍ .
وقالَ بِأَعلى صَوتِهِ : يا رَبَّ عيسَى بنِ مَريَمَ ، لا تُبارِك في قَتَلَتِهِ ، وَالحامِلِ عَلَيهِ ، وَالمُعينِ عَلَيهِ ، وَالخاذِلِ لَهُ ، ثُمَّ بَكى بُكاءً طَويلاً ، وبَكَينا مَعَهُ حَتّى سَقَطَ لِوَجهِهِ وغُشِيَ عَلَيهِ طَويلاً ، ثُمَّ أفاقَ ، فَأَخَذَ البَعرَ ، فَصَرَّها في رِدائِهِ ، وأمَرَني أن أصُرَّها كَذلِكَ .
ثُمَّ قالَ : يَابنَ عَبّاسٍ ، إذا رَأَيتَها تَنفَجِرُ دَما عَبيطا فَاعلَم أنَّ أبا عَبدِ اللّهِ قَد قُتِلَ بِها ودُفِنَ بِها .
قالَ ابنُ عَبّاسٍ : فَوَاللّهِ ، لَقَد كُنتُ أحفَظُها أكثَرَ مِن حِفظي لِبَعضِ مَا افتَرَضَ اللّهُ عَلَيَّ ، وأنَا لا أحُلُّها مِن طَرَفِ كُمّي ، فَبَينا أنَا فِي البَيتِ نائِمٌ إذِ انتَبَهتُ ، فَإِذا هِيَ تَسيلُ دَما عَبيطا ، وكانَ كُمّي قَدِ امتَلَأَت دَما عَبيطا ، فَجَلَستُ وأنَا أبكي وقُلتُ : قُتِلَ وَاللّهِ الحُسَينُ عليه السلام ! وَاللّهِ ما كَذَبَني عَلِيٌّ قَطُّ في حَديثٍ حَدَّثَني ، ولا أخبَرَني بِشَيءٍ قَطُّ أنَّهُ يَكونُ إلّا كانَ كَذلِكَ ؛ لِأَنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يُخبِرُهُ بِأَشياءَ لا يُخبِرُ بِها غَيرَهُ ، فَفَزِعتُ وخَرَجتُ ، وذلِكَ كانَ عِندَ الفَجرِ ، فَرَأَيتُ ـ وَاللّهِ ـ المَدينَةَ كَأَنَّها ضَبابٌ ، لا يَستَبينُ فيها أثَرُ عَينٍ ، ثُمَّ طَلَعَتِ الشَّمسُ ، فَرَأَيتُ كَأَنَّها كاسِفَةٌ ، ورَأَيتُ كَأَنَّ حيطانَ المَدينَةِ عَلَيها دَمٌ عَبيطٌ ، فَجَلَستُ وأنَا باكٍ ، وقُلتُ : قَد قُتِلَ وَاللّهِ الحُسَينُ عليه السلام ، فَسَمِعتُ صَوتا مِن ناحِيَةِ البَيتِ ، وهُوَ يَقولُ :

اِصبِروا آلَ الرَّسولِقُتِلَ الفَرخُ النُّحولُ ۵
نَزَلَ الرّوحُ الأَمينُبِبُكاءٍ وعَويلٍ
ثُمَّ بَكى بِأَعلى صَوتِهِ وبَكَيتُ ، وأثبَتُّ عِندي تِلكَ السّاعَةَ ، وكانَ شَهرُ المُحَرَّمِ ويَومَ عاشوراءَ لِعَشرٍ مَضَينَ مِنهُ ، فَوَجَدتُهُ يَومَ وَرَدَ عَلَينا خَبَرُهُ وتاريخُهُ كَذلِكَ ، فَحَدَّثتُ بِهذَا الحَديثِ اُولئِكَ الَّذينَ كانوا مَعَهُ ، فَقالوا : وَاللّهِ ، لَقَد سَمِعنا ما سَمِعتَ ونَحنُ فِي المَعرَكَةِ ، لا نَدري ما هُوَ ، فَكُنّا نَرى أنَّهُ الخِضرُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وعَلَى الحُسَينِ . ۶

1.اخْضَلَّ الشيءُ : أي ابْتَلَّ (الصحاح : ج ۴ ص ۱۶۸۵ «خضل») .

2.أوْهِ : كلمة يقولها الرجل عند الشكاية والتوجّع ، وهي ساكنة الواو مكسورة الهاء ، وربّما قلبوا الواو ألِفا ، فقالوا : آه (النهاية : ج ۱ ص ۸۲ «أوْهِ») .

3.العَبيطُ من الدم : الخالصُ الطريُّ (الصحاح : ج ۳ ص ۱۱۴۲ «عبط») .

4.في الطبعة المعتمدة : «على هذه الطيب المكان حشيشها» ، والتصويب من طبعة بيروت ـ مؤسّسة الأعلمي .

5.نَحلَ جسمه نُحولاً : ذهب من مرض أو سفر فهو ، ناحلٌ ونَحيل (القاموس المحيط : ج ۴ ص ۵۵ «نحل») .

6.كمال الدين : ص ۵۳۲ ح ۱ ، الأمالي للصدوق : ص ۶۹۴ ح ۹۵۱ ، الخرائج والجرائح : ج ۳ ص ۱۱۴۴ ح ۵۶ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۲۵۲ ح ۲۰ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4473
صفحه از 456
پرینت  ارسال به