۸۸۷.تاريخ دمشقـ به نقل از عون بن ابى جُحَيفه ـ: ما در خانه ابو عبد اللّهِ جَدَلى نشسته بوديم كه مَلِك بن صُحار هَمْدانى نزد ما آمد و گفت: مرا به منزل فلان شخص، راه نمايى كنيد.
ما گفتيم: چرا پيغام نمى فرستى كه چون آمد، [به اين جا] بيايد ؟
گفت: آيا به ياد مى آورى كه ابو مِخنَف ، ما را به سوى امير مؤمنان ـ كه كنار فرات بود ـ روانه كرد و او فرمود: «كاروانى از خاندان پيامبر خدا كه از اين مكان عبور مى كنند، در اين جا فرود مى آيند و آنان را مى كشند . واى بر شما از ايشان و واى بر ايشان از شما!» ؟
ى ـ مرا با خاندان ابو سفيان ، چه كار؟!
۸۸۸.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمىـ به نقل از حاكم جِشُمى ـ: امير مؤمنان ، هنگامى كه به سوى صفّين مى رفت، در كربلا فرود آمد و به ابن عبّاس فرمود: «آيا مى دانى اين جا ، چه جايى است ؟» .
گفت: نه.
فرمود : «اگر مى دانستى، مانند من گريه مى كردى» و سپس به شدّت گريست .
آن گاه فرمود: «خاندان ابو سفيان ، از [جان] من چه مى خواهند ؟!» و به حسين عليه السلام رو كرد و فرمود: «صبر كن ـ اى پسر عزيزم ـ كه پدرت از ايشان ، همان ديده است كه تو از اين پس مى بينى» .
ك ـ آسمان و زمين بر ايشان مى گريد
۸۸۹.شرح الأخبارـ به نقل از اصبغ بن نُباته ـ: با امام على عليه السلام بر كناره فرات، حركت كرديم كه راهبى عبور كرد . امام عليه السلام به او فرمود: «اى راهب! چشمه اى كه در اين جا هست، كجاست؟» .
گفت: من جز خبر آن را نمى دانم و گفته مى شود: جاى آن را جز پيامبرى يا وصىّ پيامبرى نمى داند .
امام على عليه السلام شروع به حركت در وادى كرد و پيوسته به چپ و راست مى نگريست . سپس فرمود: «اين جا را بكَنيد» . آن جا را كندند و سنگى يافتند. فرمود: «آن را برداريد» . آن را برداشتند . ديدند چشمه آبى ، زير آن است . از آن نوشيديم و چارپايان را سيراب كرديم. سپس امام على عليه السلام به ما فرمود: «جوانانى از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله در اين جا كشته مى شوند كه آسمان و زمين بر آنان مى گريند» .