۸۷۴.الأمالى ، طوسىـ به نقل از جابر ، از امام باقر عليه السلام ، از امير مؤمنان عليه السلام ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله به ديدار ما آمد. اُمّ ايمن ، شير و سرشير و خرما برايمان هديه آورده بود . آن را براى پيامبر صلى الله عليه و آله برديم و او از آن خورد و سپس به گوشه خانه رفت و چند ركعت نماز خواند و در آخرين سجده اش به شدّت گريست . هيچ يك از ما به احترام او ، چيزى نپرسيديم ؛ امّا حسين در دامانش نشست و به او گفت: اى پدر! به خانه ما آمدى و از چيزى به اندازه آمدنت به خانه ما، خوش حال نشديم . سپس چنان گريه اى كردى كه ما را اندوهگين ساخت . چرا گريه كردى؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «پسركم! جبرئيل، هم اكنون نزد من آمد و به من خبر داد كه شما كشته مى شويد و قتلگاه هاى شما پراكنده است» .
حسين گفت: پدر عزيزم! با اين پراكندگى، پاداش زائر ما چيست؟
فرمود: «پسركم! آنان گروه هايى از امّت من هستند كه شما را زيارت مى كنند و به اين وسيله، بركت مى جويند و من بر خود ، لازم مى دانم كه روز قيامت، نزد آنان بيايم تا آنها را از هراس هاى مربوط به گناهانشان در آن روز برهانم، و خداوند ، آنان را در بهشت ، جاى مى دهد» .