۸۶۲.المعجم الكبيرـ به نقل از مُعاذ بن جبل ـ: [روزى] پيامبر خدا با حال و رنگى دگرگون بر ما در آمد و فرمود: «من ، محمّد هستم و آغاز و فرجام سخن ، به من داده شده است . پس تا آن گاه كه ميان شما هستم، از من اطاعت كنيد و چون [به آن دنيا ]برده شدم، با كتاب خدا باشيد. حلال آن را حلال بشمريد و حرامش را حرام بدانيد .
[مدّتى] آرامش بر شما در مى آيد [ و ] آسايش و راحتى بر شما در خواهد آمد . [اين ، ]سرنوشتى است كه پيش تر ، از طرف خدا نوشته شده است . [ آن گاه ]فتنه هايى مانند پاره هاى شب تاريك بر شما در مى آيند . هر گاه پيامبرانى رفتند، پيامبران ديگرى آمدند ؛ امّا [اكنون] نبوّتْ پايان يافت و به جاى آن [در آينده ]سلطنت مى آيد . خدا ، رحمت كند كسى را كه نبوّت را چنان كه شايسته است ، بشناسد و بر آن شناخت ، پايدار بماند ! اى معاذ! نگاه دار و بشمار» .
هنگامى كه به پنج رسيدم ، فرمود : «يزيد! خدا ، يزيد را بركت ندهد!» و سپس اشك از چشمانش سرازير شد و فرمود: «خبر شهادت حسين را برايم آوردند و نيز تربت او را و از قاتلش آگاهم كردند . سوگند به آن كه جانم در دست اوست، پيش روى گروهى كشته نمى شود و آنان از او دفاع نمى كنند، جز آن كه خداوند ، سينه ها و دل هايشان را با هم مخالف مى كند و بَدانِ آنها را بر ايشان مسلّط مى گرداند و گروه گروهشان مى سازد» .
سپس فرمود: «افسوس بر فرزندان خاندان محمّد از خليفه خوش گذرانى كه او را جانشين [پدرش] مى كنند و اولاد و اولاد اولادم را مى كشد!» .
و زمانى كه به ده رسيدم ، فرمود : «وليد ، نام يك فرعون است و او ويران كننده احكام اسلام است و در برابرش ، مردى از خاندانى است كه خداوند ، شمشيرش را آخته و غلافى ندارد . در مردم ، اختلاف پيدا خواهد شد و چنين مى شود» و انگشتانش را داخل هم كرد .
سپس فرمود : «پس از يكصد و بيست سال ، مرگى شتابان و فراگير خواهد بود . آن سال ، سال هلاكت مردم است و بر آنها مردى از اولاد عبّاس ، حاكم مى شود» .