د ـ مردى از بنى اميّه به نام يزيد
۸۵۹.سير أعلام النبلاءـ به نقل از ابو عبيده كه سند روايت را به پيامبر صلى الله عليه و آله مى رساند ـ: همواره كار امّت من بر پاست ، تا آن كه مردى از بنى اميّه، به نام يزيد ، به آن ضربه مى زند .
۸۶۰.الملهوف:دو سال كه از تولّد حسين عليه السلام گذشت، پيامبر صلى الله عليه و آله به سفرى رفت و در راه ، در جايى توقّف كرد و كلمه اِستِرجاع (إنّا للّهِ) بر زبان آورد و چشمانش اشكبار شد. علّت را پرسيدند . فرمود: «اين ، جبرئيل است كه از زمينى كنار رود فرات به نام كربلا برايم خبر آورده كه فرزندم حسين، پسر فاطمه ، در آن، كشته مى شود» .
به ايشان گفته شد: اى پيامبر خدا! چه كسى او را مى كشد؟
فرمود: «مردى كه نامش يزيد است . و گويى جايگاه بر خاك افتادن و به خاك سپردنش را مى بينم!» .
ه ـ خداوند ، يزيد را بركت ندهد!
۸۶۱.كنز العمّالـ به نقل از ابن عمرو ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: «يزيد! خداوند ، يزيد ، آن طعنه زن نفرين گو را بركت ندهد! هان! خبر درگذشت محبوبم و فرزند نازنينم، حسين ، به من رسيد . خاكِ مَرقدش را برايم آوردند و قاتلش را ديدم. هان كه او پيش چشم گروهى كشته نمى شود و يارى اش نمى كنند، جز آن كه خدا همه آنان را كيفر مى دهد!