215
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم

۸۴۳.المعجم الكبيرـ به نقل از ابو اُمامه ـ: پيامبر خدا به زنانش فرمود: «اين كودك را نگريانيد» و مقصودش حسين عليه السلام بود و آن روز ، نوبت [ماندن پيامبر صلى الله عليه و آله نزد] اُمّ سلمه بود .
جبرئيل فرود آمد . پيامبر خدا به درون خانه رفت و به اُمّ سلمه فرمود : «مگذار كسى بر من در آيد» ؛ امّا حسين عليه السلام آمد و چون به پيامبر صلى الله عليه و آله در اندرون خانه نگريست ، خواست كه داخل شود . امّ سلمه او را گرفت و در كنار خود ، نگاه داشت و با او سخن مى گفت و آرامَش مى كرد ؛ ولى چون گريه اش شديد شد، رهايش كرد و او به اندرون رفت و در دامان پيامبر خدا نشست .
جبرئيل گفت: امّت تو، اين پسرت را به زودى مى كشند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آنان با آن كه به من ايمان دارند، او را مى كشند؟!» .
گفت: آرى، او را مى كشند .
آن گاه جبرئيل ، خاكى را بر گرفت و گفت: در فلان جا .
پيامبر خدا ، در حالى كه حسين عليه السلام را به آغوش گرفته بود ، پريشان و اندوهگين بيرون آمد و اُمّ سلمه گمان كرد كه ايشان از ورود كودك ، ناخشنود شده است . گفت: اى پيامبر خدا! فدايت شوم! تو به ما فرموده بودى : «اين كودك را مگريانيد» و به من فرمان دادى كه نگذارم كسى بر تو در آيد و او آمد و من رهايش گذاشتم !
پيامبر صلى الله عليه و آله به اُمّ سلمه پاسخى نداد و به سوى يارانش كه نشسته بودند ، رفت و به ايشان فرمود: «بى ترديد ، امّتم اين را مى كشند» .
ميان آن گروه ، ابو بكر و عمر هم ـ كه پرجرئت ترين افراد بر پيامبر صلى الله عليه و آله [در سؤال كردن ]بودند ـ حضور داشتند و گفتند: اى پيامبر خدا! با آن كه باايمان هستند، او را مى كشند؟!
فرمود: «آرى، و اين ، خاك [قتلگاه ]اوست» و آن را به ايشان نشان داد.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
214

۸۴۳.المعجم الكبير عن أبي اُمامة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِنِسائِهِ : لا تُبكُوا هذَا الصَّبِيَّ ـ يَعني حُسَينا عليه السلام ـ قالَ : وكانَ يَومَ اُمِّ سَلَمَةَ ، فَنَزَلَ جِبريلُ عليه السلام ، فَدَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الدّاخِلَ ، وقالَ لِاُمِّ سَلَمَةَ : لا تَدَعي أحَدا يَدخُلُ عَلَيَّ ، فَجاءَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَلَمّا نَظَرَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فِي البَيتِ أرادَ أن يَدخُلَ ، فَأَخَذَتهُ اُمُّ سَلَمَةَ ، فَاحتَضَنَتهُ ، وجَعَلَت تُناغيهِ وتُسَكِّنُهُ ، فَلَمَّا اشتَدَّ فِي البُكاءِ خَلَّت عَنهُ ، فَدَخَلَ حَتّى جَلَسَ في حِجرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .
فَقالَ جِبريلُ عليه السلام : إنَّ اُمَّتَكَ سَتَقتُلُ ابنَكَ هذا ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يَقتُلونَهُ وهُم مُؤمِنونَ بي ؟ ! قالَ : نَعَم ، يَقتُلونَهُ ، فَتَناوَلَ جِبريلُ تُربَةً ، فَقالَ : بِمَكانِ كَذا وكَذا .
فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَدِ احتَضَنَ حُسَينا عليه السلام ، كاسِفَ البالِ ۱ مَهموما ، فَظَنَّت اُمُّ سَلَمَةَ أنَّهُ غَضِبَ مِن دُخولِ الصَّبِيِّ عَلَيهِ ، فَقالَت : يا نَبِيَّ اللّهِ ، جُعِلتُ لَكَ الفِداءَ ! إنَّكَ قُلتَ لَنا لا تُبكوا هذَا الصَّبِيَّ ، وأمَرتَني ألّا أدَعَ [أحَدا] ۲ يَدخُلُ عَلَيكَ ، فَجاءَ ، فَخَلَّيتُ عَنهُ .
فَلَم يَرُدَّ عَلَيها ، فَخَرَجَ إلى أصحابِهِ ، وهُم جُلوسٌ ، فَقالَ لَهُم : إنَّ اُمَّتي يَقتُلونَ هذا ، وفِي القَومِ أبو بَكرٍ وعُمَرُ ، وكانا أجرَأَ القَومِ عَلَيهِ ، فَقالا : يا نَبِيَّ اللّهِ ، يَقتُلونَهُ وهُم مُؤمِنونَ ؟ ! قالَ : نَعَم ، وهذِهِ تُربَتُهُ ، وأراهُم إيّاها . ۳

1.كاسفُ البال : أي سيّئ الحال (لسان العرب : ج ۹ ص ۲۹۹ «كسف») .

2.ما بين المعقوفين لا يوجد في المعجم الكبير ، وأثبتناه من المصادر الاُخرى .

3.المعجم الكبير : ج ۸ ص ۲۸۵ ح ۸۰۹۶ ، تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۱۹۱ ح ۳۵۲۴ ؛ الأمالي للشجري : ج ۱ ص ۱۸۶ وراجع : سير أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۲۸۹ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 6133
صفحه از 456
پرینت  ارسال به