۲ / ۱۱
نشان داده شدن خاكى كه خون او در آن جا مى ريزد ، به پيامبر صلّي الله عليه و آله
۸۳۸.كامل الزياراتـ به نقل از ابو اُسامه زيد شَحّام ، از امام صادق عليه السلام ـ: جبرئيل خبر شهادت حسين عليه السلام را در خانه اُمّ سلمه به پيامبر خدا داد. حسين عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله در آمد و جبرئيل كه نزد ايشان بود، گفت: امّت تو ، اين را مى كشند .
پيامبر خدا فرمود: «خاكى را كه خونش در آن ريخته مى شود ، به من نشان بده» و جبرئيل يك مشت از آن را بر گرفت . خاكى سرخ رنگ بود .
۸۳۹.الأمالى ، صدوقـ به نقل از ابو جارود ، از امام باقر عليه السلام ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه اُمّ سلمه بود . به او فرمود: «كسى بر من در نيايد» .
حسين عليه السلام كه كودك بود ، وارد شد و اُمّ سلمه كارى نتوانست بكند و حسين عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله در آمد . اُمّ سلمه در پى او وارد شد و ديد حسين عليه السلام بر سينه پيامبر صلى الله عليه و آله است و پيامبر صلى الله عليه و آله مى گريد و چيزى در دستش بود كه آن را زير و رو مى كرد .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى اُمّ سلمه! اين ، جبرئيل است كه به من خبر مى دهد كه اين (حسين) كشته خواهد شد و اين ، خاكى است كه بر آن كشته مى شود . آن را نزد خود نگاه دار . هنگامى كه خون شد، محبوب من ، كشته شده است» .
اُمّ سلمه گفت: اى پيامبر خدا! از خدا بخواه كه اين را از او دور كند .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خواستم ؛ امّا خداوند عز و جل به من وحى كرد كه او را درجه اى است كه هيچ يك از آفريدگان به آن نمى رسد و پيروانى دارد كه چون شفاعت كنند، پذيرفته مى شود، و مهدى از فرزندان اوست . خوشا به حال كسى كه از دوستان حسين باشد و به خدا سوگند، شيعيانش روز قيامت ، رستگارند» .
۸۴۰.مسند ابن حنبلـ به نقل از اَنَس ـ: فرشته باران ، اذن طلبيد تا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله برود. پيامبر صلى الله عليه و آله به او اذن داد و به اُمّ سلمه فرمود: «مراقبِ در باش تا كسى بر ما وارد نشود» .
حسين بن على عليه السلام آمد و پريد و وارد شد و از شانه پيامبر صلى الله عليه و آله بالا رفت. فرشته به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: آيا او را دوست دارى؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آرى» .
فرشته گفت: بى ترديد، امّت تو ، او را مى كشند و اگر بخواهى ، مكانى را كه در آن جا كشته مى شود ، به تو نشان مى دهم.
فرشته با دستش چنگ زد و خاك سرخى را نشان پيامبر صلى الله عليه و آله داد . اُمّ سلمه آن خاك را گرفت و در گوشه لباسش پيچيد [و نگاه داشت].
پس ما مى شنيديم كه او در كربلا كشته مى شود .