۲ / ۷
خبر دادن به عايشه از شهادت او
۸۱۹.الأمالى ، طوسىـ به نقل از حسين بن ابى غندر ، از يكى از راويان شيعه ، از امام صادق عليه السلام ـ: روزى حسين عليه السلام در دامان پيامبر صلى الله عليه و آله بود و پيامبر صلى الله عليه و آله با او بازى مى كرد و او را مى خنداند. عايشه گفت: اى پيامبر خدا! چه قدر از اين بچّه خوشت مى آيد!
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «واى بر تو، واى بر تو! چگونه او را دوست نداشته باشم و از او خوشم نيايد، در حالى كه ميوه دلم و روشنى چشم من است ؟! هان كه امّتم او را به زودى مى كشند و هر كس او را پس از وفاتش زيارت كند، خداوند ، حجّى را [برابر يكى] از حج هاى من ، برايش مى نويسد» .
عايشه گفت: اى پيامبر خدا! حجّى از حج هاى تو ؟
فرمود: «آرى و بلكه دو حج» .
عايشه گفت: اى پيامبر خدا! دو حج از حج هاى تو ؟
فرمود: «آرى و بلكه چهار حج» .
عايشه پيوسته آن را بزرگ مى شمرد و پيامبر صلى الله عليه و آله هم بر آن مى افزود و دو چندان مى كرد تا به هفتاد حج از حج هاى پيامبر خدا به همراه عمره هاى آنها رسيد.
ر .ك : ص ۲۱۱ (نشان داده شدن خاكى كه خون او در آن جا مى ريزد ، به پيامبر صلى الله عليه و آله ) .
۲ / ۸
خبر دادن به زينب بنت جَحْش از شهادت او ۱
۸۲۰.المعجم الكبيرـ به نقل از ابو القاسم (غلام زينب) ، از زينب بنت جحش ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله نزد من آرميده بود و حسين عليه السلام در اتاق ، چهار دست و پا مى رفت كه از او غافل شدم و او خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله رساند و از شكم ايشان بالا رفت... .
حسين عليه السلام ادرار كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله بيدار شد . به سوى حسين صلى الله عليه و آله رفتم و او را از روى شكم پيامبر صلى الله عليه و آله برداشتم.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «فرزندم را وا گذار» و چون ادرارش را تمام كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله كوزه آبى گرفت و بر آن ريخت و سپس فرمود: «بر ادرار پسر ، آب مى ريزند و ادرار دختر را مى شويند» .
پيامبر صلى الله عليه و آله وضو گرفت و سپس به نماز ايستاد و حسين عليه السلام را به دامان گرفت و چون ركوع و سجده مى نمود ، او را بر زمين مى نهاد و چون بر مى خاست ، او را بر مى داشت و چون مى نشست، به دعا مى پرداخت و دستانش را بلند مى كرد و [با خدا] سخن مى گفت.
هنگامى كه نماز را به پايان برد، گفتم: اى پيامبر خدا! ديدم امروز كارى كردى كه [تا به حال،] نديده بودم چنين بكنى .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «جبرئيل به نزد من آمد و به من خبر داد كه پسرم كشته مى شود. [به جبرئيل] گفتم : به من نشان بده . و او خاكى سرخ برايم آورد» .