۸۱۷.تاريخ دمشقـ به نقل از اُمّ سلمه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خانه من در آمد و فرمود: «كسى بر من در نيايد» .
امّ سلمه مى گويد: صداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدم ؛ ولى چون وارد شدم، حسين بن على عليه السلام را نزد او يافتم و پيامبر خدا را محزون ـ يا گريان ـ ديدم. گفتم: اى پيامبر خدا! چه شده است؟
فرمود: «جبرئيل به من خبر داد كه امّتم پس از من ، اين را مى كشند» .
گفتم: چه كسى او را مى كشد؟
پيامبر صلى الله عليه و آله با اشاره به شنزار فرمود: «اهل اين شنزار ، او را مى كشند» .
۸۱۸.الإرشادـ به نقل از اُمّ سلمه ـ: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته و حسين عليه السلام را در دامان خود نشانده بود كه اشك از چشمانش سرازير شد. گفتم: اى پيامبر خدا! چرا شما را گريان مى بينم، فدايت شوم ؟
فرمود: «جبرئيل نزد من آمد و مرا به خاطر پسرم حسين ، تسليت داد و به من خبر داد كه گروهى از امّتم او را مى كشند . خدا شفاعتم را نصيب آنان نكند!» .
ر.ك : ص ۲۱۱ (نشان داده شدن خاكى كه خون او در آن جا مى ريزد به پيامبر صلى الله عليه و آله ) .