۸۱۲.الأمالى ، صدوقـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن بيمارى [منجر به فوتش ]مى فرمود: «محبوبم را برايم بياوريد» و مردان را يك به يك برايش فرا مى خواندند ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله از آنها روى مى گرداند. به فاطمه عليهاالسلام گفتند: كسى را به سوى على روانه كن كه به نظر ما مقصودش كسى غير از على نيست.
فاطمه عليهاالسلام به سوى على عليه السلام فرستاد و چون على عليه السلام آمد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چشمانش را گشود و صورتش [ از خوش حالى ]شكفته شد . سپس فرمود: «على! نزديك بيا . على! نزديك بيا» و پيوسته او را نزديك كرد تا دستش را گرفت و بر بالينش نشاند و سپس از هوش رفت.
حسن و حسين عليهماالسلام صيحه زنان و گريان آمدند و خود را بر روى پيامبر صلى الله عليه و آله انداختند و على عليه السلام خواست آنان را دور كند كه پيامبر خدا به هوش آمد و فرمود: «اى على! بگذار من آنها را ببويم و آنها نيز مرا ببويند و من از آنها توشه بگيرم و آنان نيز از من توشه بگيرند . بدان كه پس از من ، به اين دو ، ستم مى شود و به ستم ، كشته مى شوند . لعنت خدا بر ستمكار به ايشان!» و سه بار اين را فرمود .
۸۱۳.مسند زيدـ به نقل از زيد بن على ، از پدرش ، از جدّش امام على عليه السلام ـ: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در بيمارى اش سنگين شد [و از بستر برنخاست]، خانه اش از جمعيت، پر شد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «حسن و حسين را برايم بياوريد» .
على عليه السلام گفت: آن دو را فرا خواندم و پيامبر صلى الله عليه و آله آن دو را بوسيد تا از هوش رفت .
على عليه السلام خواست آن دو را از روى صورت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بردارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله چشمانش را گشود و فرمود: «آن دو را وا گذار تا از من بهره ببرند و من نيز از آنان بهره ببرم كه پس از من ، به آن دو ، ستم [و بى مهرى] مى شود» .