۷۹۵.فتح البارىـ به نقل از محمّد بن سعيد بن رمّانه ـ: معاويه هنگام احتضارش ، به يزيد گفت : سرزمين ها را به زير پايت در آورده ام و مردم را برايت آماده ساخته ام . از حجازيان بر تو نمى ترسم و اگر به آنان شك بُردى ، مسلم بن عقبه را به سوى آنان بفرست ، كه من او را آزموده ام و خيرخواهى اش را شناخته ام .
هنگامى كه مخالفت حجازيان آغاز شد ، يزيد مسلم را فرا خواند و او را به سوى آنان ، روانه كرد و سه روز ، آن جا (مكّه و مدينه) را برايش مباح كرد . آن گاه ، مسلم آنان را به بيعت با يزيد فرا خواند .
۷۹۶.تاريخ دمشق : _ بنقل از مردي از آل زياد _هنگامى كه معاويه دچار لَقْوه ۱ شد و گريست ، مروان بن حكم به او گفت : اى امير مؤمنان ! چرا مى گِريى؟
گفت : اى مروان ! سنّم زياد شده و استخوانم نازك گشته و حكومتم در بهترين وضعيّت (فرمان روايى مطلق) است ؛ امّا مى ترسم كه اين ، كيفر خدا باشد و اگر آرزوهايم براى [جانشين كردن] يزيد نبود ، راهم را خوب ديده بودم .