145
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم

منتظر ملاقات است؟
گفتند: عبد اللّه بن عبّاس .
دستور داد قاطرش را حاضر كردند و سوار شده ، به راه افتاد. عبد اللّه بن عبّاس ، پريد و افسار قاطر را گرفت و گفت: كجا مى روى؟
گفت: به مكّه .
گفت: به همه قبايل ، جايزه و مقرّرى دادى . مال ما كو؟
معاويه ، در حالى كه با دست به حسين عليه السلام ، اشاره مى كرد ، گفت: تا رئيستان بيعت نكرده ، جايزه و مقرّرى نخواهيد داشت .
ابن عبّاس گفت: ابن زبير هم از بيعت خوددارى كرد ؛ ولى جوايز قبيله بنى اسد را دادى . عبد اللّه بن عمر هم خوددارى كرد .؛امّا جوايز بنى عدى را دادى . اگر رئيس ما (حسين) خوددارى كرده ـ كه ديگران هم خوددارى كرده اند ـ ، به ما چه ربطى دارد؟
گفت: شما با ديگران فرق داريد . به خدا سوگند ، حتّى يك دِرهم به شما نخواهم داد تا رئيستان بيعت كند .
ابن عبّاس گفت: به خدا اگر حقّمان را ندهى ، به يكى از سواحل شام مى روم و آنچه را مى دانى ، خواهم گفت تا بر ضدّ تو بشورند و قيام كنند .
معاويه گفت: نه . جوايز و مقرّرى شما را خواهم پرداخت .
و از روحاء ، جوايز آنان را ارسال داشت و به شام برگشت . ۱
امينى مى گويد : از مطالعه ماجراى آن بيعت ننگين و انحرافى ، روشن مى شود كه بيعت ، در محيطى خفقان آور و با تهديد و ارعاب و تطميع و رشوه و با تهمت و افترا و دروغ و حيله صورت گرفته است . معاويه براى گرفتن بيعتِ ولايت عهدى يزيد ، يكى را تهديد مى كرد و ديگرى را به قتل مى رساند و آن يك را استاندار مى ساخت و استانى را تيول و مِلكش مى گرداند و پول بر دامان آدم هاى ضعيف النفس و فرومايه و

1.الإمامة و السياسة : ج ۱ ص ۲۱۲ .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
144

حالى كه مى خنديد و با آنان گفتگو مى كرد ، روانه شد و قبلاً به آنان خلعت داده بود و عبد اللّه بن عمر را جامه اى سرخ رنگ ، پوشانده بود و حسين عليه السلام را جامه اى زردرنگ و عبد اللّه بن عبّاس را جامه اى سبزرنگ و ابن زبير را جامه اى يمنى ، و خود در ميان آنان حركت مى كرد و براى شاميان ، اين طور وانمود مى كرد كه از آنها راضى و خشنود است و آنان بيعت كرده اند . به شاميان گفت: اينها را دعوت كردم و ديدم با من كه خويشاوندشان هستم ، رفتارى مطابق خويشاوندى دارند و سر به فرمان من اند و بيعت كردند .
آن جماعت ، خاموش بودند و از ترس كشته شدن ، هيچ نمى گفتند . برخى از شاميان به جلو پريده ، به معاويه گفتند:اگر به آنها شكّى دارى يا از آنان ناراحتى ، اجازه بده گردنشان را بزنيم .
گفت: پناه بر خدا! شما شامى ها چه طور كشتن قريش را جايز مى دانيد؟! نبينم كسى حرف زشتى به آنها بگويد ؛ چرا كه آنها بيعت كرده و تسليم شده اند و با من ، موافقت نموده اند و من هم از آنها خشنود گشته ام . خدا از ايشان ، خشنود باشد !
آن گاه ، به مكّه برگشت و مقرّرى هاى مردم و جوايزى را به آنها داده بود و به هر قبيله اى ، جوايز و مقرّرى شان را داد ؛ ولى به بنى هاشم ، نه جايزه داده بود و نه مقرّرى . به همين جهت ، عبد اللّه بن عبّاس ، از پىِ او روان شد تا در رَوحاء ۱ به او رسيد و بر در منزلش نشست . معاويه مى پرسيد: چه كسى دمِ در، در انتظار است ؟
مى گفتند: عبد اللّه بن عبّاس .
معاويه ، به هيچ كس اجازه ورود نداد . چون از خواب برخاست ، پرسيد: چه كسى

1.رَوحاء ، جايى است كه وقتى تُبَّع از جنگ با مردم مدينه بازگشت و قصد مكّه را داشت ، در آن جا فرود آمد و اقامت كرد و و چون همان جا استراحت نمود ، آن را «روحاء» ناميد (معجم البلدان : ج ۳ ص ۷۶) . نيز ، ر . ك : نقشه شماره ۳ در پايان جلد ۵ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4712
صفحه از 456
پرینت  ارسال به