139
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم

سپس عبد الرحمان بن ابى بكر با معاويه ديدار كرد . به او هم گفت: نه سلام و نه عليك! پيرمردى كه خِرِف شده و عقلش را از دست داده است !
و دستور داد تا بر پيشانى اسبش بزنند و برانندش .
او با عبد اللّه بن عمر نيز همين گونه رفتار كرد .
با اين حال ، همراهش آمدند و هيچ به آنان اعتنا نمى كرد تا به مدينه رسيد . به درگاهش ايستادند ؛ ولى اجازه ورود نداد و هيچ روى خوش نشان نداد . در نتيجه ، به مكّه رفتند و آن جا ماندند .
معاويه در مدينه سخنرانى كرد و از يزيد ، تعريف نمود و گفت: با فضل و فهم و موقعيتى كه او دارد ، چه كسى براى خلافت ، شايسته تر از اوست؟! و فكر نمى كنم بعضى دست از مخالفتشان بردارند تا آن كه بلايى بر سرشان در آيد كه ريشه كنشان كند . من ، اخطارم را كردم ، اگر اخطار ، در آنها اثرى داشته باشد .
و آن گاه ، اين اشعار را خواند :

اى خاندان مصطلق! من هشدارم را دادمو گفتم : اى عمرو! تابع من باش و آزاد باش .
اگر تو مرا به كارى وا دارى كه در توانم نيست ،آنچه از سوى من مايه شادمانى ات بود ، به ناراحتى ات تبديل مى شود .
آنچه من تو را نوشاندم ، بچش و درك كن .
سپس به ملاقات عايشه رفت و او قبلاً شنيده بود كه معاويه، حسين عليه السلام و دوستانش را تهديد كرده كه : اگر بيعت نكنند ، آنان را مى كشم . معاويه از آنان به عايشه شكايت برد . عايشه او را اندرز داد و گفت: شنيده ام آنها را تهديد به قتل كرده اى!
گفت: اى اُمّ المؤمنين! آنها برايم عزيزتر از اين حرف هايند ؛ امّا جريان اين است كه من با يزيد بيعت كرده ام و ديگران نيز همه با او بيعت كرده اند . به نظر تو مى شود بيعتى


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
138

به كتاب خدا و سنّت پيامبرش عمل كرد و چون مرگش نزديك شد ، تصميم گرفت تعيين خليفه را به شوراى شش نفره ـ كه آنها را از ميان مسلمانان انتخاب كرد ـ ، وا گذارد . بنا بر اين ، ابو بكر به گونه اى عمل كرد كه پيامبر خدا نكرده بود و عمَر به گونه اى عمل كرد كه ابو بكر نكرده بود و هر كدام با توجّه به مصلحت مسلمانان ، چنان كردند . به همين جهت ، من نيز به ديده انصاف نگريستم و چون سابقا اختلاف و كشمكش هايى در اين باره بروز كرد ، تصميم گرفتم كه براى يزيد ، بيعت بگيرم . ۱

دومين سفر معاويه و گرفتن بيعت براى يزيد

ابن اثير مى نويسد: چون مردم عراق و شام با او (يزيد) بيعت نمودند ، معاويه با هزار سوار ، ره سپار حجاز گشت . نزديك مدينه ، حسين بن على عليه السلام پيش از ديگران ، با او ديدار كرد . وقتى چشم معاويه به او افتاد ، گفت: نه سلام و نه عليك! قربانى اى كه خونش به آرامى مى ريزد و خداوند ، آن را مى ريزد!
امام حسين عليه السلام فرمود:
مَهلَاً ، فَإنّى وَاللّهِ لَستُ بِأهلٍ لِهذهِ المَقالَةِ ! مواظب حرف زدنت باش! چنين حرف هايى ، شايسته من نيست .
گفت: شايسته اى و بدتر از اين را هم .
ابن زبير به ديدار معاويه آمد . به او گفت: نه سلام و نه عليك! فاسد مُفسد حيله گرى كه [حيوانى را مى ماند كه] سرش را به سوراخ فرو مى برد و با دمش مى جنگد و چيزى نمانده كه دمش را بگيرند و كمرش را بشكنند . او را از برابرم دور كنيد .
مأموران ، تازيانه بر پيشانى اسبش زدند [تا برفت] .

1.الإمامة و السياسة : ج ۱ ص ۲۰۴ ـ ۲۱۲ ، تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۰۳ . نيز ، ر . ك : المعجم الكبير : ج ۱۹ ص ۳۵۶ ح ۸۳۳ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4454
صفحه از 456
پرینت  ارسال به