123
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم

بيان ديگرى از گفتگوهاى سفر اوّل

معاويه به قصد حج ، وارد مدينه شد . نزديكى هاى مدينه ، مردم ، پياده و سواره به استقبالش رفتند . زنان و كودكان ، بيرون آمدند و هر كس بر حَسَب توانايى خود ، از او استقبال نمود . و او با مخالفان ، نرمش نشان داد و با جمعيّت ، صحبت كرد و براى جلب خاطر و رضايشان كوشيد و چرب زبانى نمود ، تا شايد آنان را با كارى كه ديگر مردمان كرده بودند (انتخاب جانشين) ، موافق سازد . او كار را به جايى رساند كه در يكى از همين صحبت ها به مردم مدينه گفت: خستگى اين راه دراز را فقط به اميد ديدار شما ، بر تن هموار مى ساختم و ناملايمات را به همين خاطر ، تحمّل مى كردم تا اينك به ديدار شما مجاوران مزار پيامبر خدا نائل گشتم .
در جوابش خوشامد بسيار گفتند و اظهار داشتند : خودت هستى و خانه ات و هجرتت ! مردم اين جا همانند دوستى صميمى ، براى تو مهربان و نيك انديش و دلسوزند .
چون به جُرْف ۱ رسيد ، حسين بن على عليه السلام و عبد اللّه بن عبّاس به نزدش رفتند . معاويه گفت : به پسرِ دختر پيامبر خدا و به پسرِ عموى تنىِ او، خوشامد مى گويم .
سپس با اشاره به آن دو ، به مردم گفت: اينان ، دو سروَر بنى عبد مناف اند .
آن گاه ، رو به ايشان گرداند و با آنان ، هم سخن شد و خوشامد گفت و خود را نزديك كرد . گاه با اين يكى سخن مى گفت و گاه به آن ديگرى لبخند مى زد ، تا به مدينه رسيد . در آن جا مردم پياده و زنان و كودكان ، به او سلام كردند و با او همراه گشتند تا به اقامتگاهش در آمد . حسين عليه السلام به خانه رفت و عبد اللّه بن عبّاس به مسجد . معاويه ، با جمع كثيرى از شاميان ، روانه خانه عايشه امّ المؤمنين شد و اجازه ملاقات خواست .
عايشه فقط به خود او اجازه داد. چون در آمد، مستخدم عايشه، ذَكوان، آن جا بود.

1.جُرْف، منطقه اى در سه ميلى مدينه به سمت شام است(معجم البلدان: ج۲ ص۱۲۸). نيز، ر.ك: نقشه شماره ۳ در پايان جلد ۵.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
122

از نوجوانان قريش است ؛ ليكن توجّه داشته باش كه در پيشگاه خدا و به هنگام بازخواست و كيفرش ، از يزيد، كارى به نفع تو بر نخواهد آمد .
در اين وقت ، معاويه چنين گفت : سخن گفتم و سخن گفتيد . حقيقت اين است كه پدران ، رفته اند و پسران ، مانده اند . پسرم را بيش از پسرانشان دوست مى دارم . به علاوه ، اگر با پسرم هم صحبت شويد ، خواهيد ديد كه حرف زن است . حكومت ، از آنِ بنى عبد مناف بود ؛ زيرا خويشاوند پيامبر خدا هستند ؛ امّا وقتى پيامبر خدا در گذشت ، مردم ، ابو بكر و عمر را بدون اين كه از خاندان پادشاهى و خلافت باشند ، به حكومت گماشتند . با وجود اين ، آن دو ، رويه پسنديده اى را در پيش گرفتند . بعد، حكومت به دست بنى عبد مناف برگشت و تا روز قيامت ، در دست آنان خواهد ماند . و خدا تو را ـ اى پسر زبير ـ و تو را ـ اى پسر عمر ـ ، از تصدّى آن ، محروم كرده است . امّا اين دو پسر عمويم (يعنى عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر) ، از جرگه گردانندگان حكومت ، بيرون نخواهند بود ، إن شاء اللّه !
سپس دستور داد كاروانش را بر بندند و ديگر ، [سخنى از] بيعت با يزيد به ميان نياورد و صِله و مقرّرى آنان را نيز قطع نكرد . بعد ، راهى شام شد و دَم از بيعت فرو بست و آن را مطرح نساخت تا سال ۵۱ هجرى» . ۱
امينى مى گويد : در اين نوشته تاريخى ، ذكرى از سخن عبد الرحمان بن ابى بكر به ميان نيامده ؛ امّا ابن حجر در الإصابة نوشته است كه معاويه ، مردم را به بيعت كردن با يزيد ، فرا خواند . حسين بن على عليه السلام ، ابن زبير و عبد الرحمان بن ابى بكر ، سخن گفتند . عبد الرحمان ، در پاسخ پيشنهاد معاويه گفت: مگر اين امپراتورى روم شرقى است كه هر وقت امپراتور مُرد ، پسرش به جايش بنشيند؟! به خدا ، هرگز چنين نخواهيم كرد . ۲

1.الإمامة و السياسة : ج ۱ ص ۱۹۴ ، جمهرة الخطب : ج ۲ ص ۲۴۹ .

2.الإصابة : ج ۴ ص ۲۷۶ ش ۵۱۶۷ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4415
صفحه از 456
پرینت  ارسال به