119
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم

آنان از حضورش نرفته اند ، به كسى اجازه ورود ندهد . وقتى نشستند ، گفت: ستايش ، خدايى را كه به ما دستور داد تا ستايشش كنيم و وعده داد كه ثواب ستايشش را به ما ارزانى دارد . بسيار ستايشش مى گوييم ، همان گونه كه ما را بسيار نعمت داده است ، و اعتراف مى نماييم كه خدايى جز خداى يگانه بى شريك نيست ، و محمّد ، بنده و فرستاده اوست . من سنّم زياد شده و توانم رفته و اجلم فرا رسيده است و چيزى نمانده كه دعوت حق را لبّيك بگويم . به نظرم اين طور رسيد كه يزيد را جانشين خويش سازم تا پس از من ، حاكم شما باشد و فكر مى كنم مايه خشنودى شما باشد ؛ شما كه بزرگان قريش و نيكان و نيك زادگان آن هستيد . تنها چيزى كه باعث شد حسن و حسين را با اين كه به آنها نظر خوبى دارم و خيلى دوستشان مى دارم ، دعوت نكنم ، اين بود كه آنها فرزند همان پدرند . حالا شما پاسخ درست و خوبى به امير المؤمنين بدهيد .
عبد اللّه بن عبّاس چنين گفت: ستايش ، خدايى را كه از راه الهام ، به ما دستور داد تا ستايشش گوييم و شكرگزار نعمت ها و خوبىِ خدماتش باشيم . اعتراف مى نمايم كه خدايى جز خداى يگانه بى شريك نيست ، و محمّد ، بنده و فرستاده اوست ، و درود خدا بر محمّد و خاندان محمّد ! تو حرف زدى و ما گوش كرديم . گفتى و شنيديم . خداى عز و جلمحمّد صلى الله عليه و آله را به رسالت بر گزيد و او را براى دريافت و ابلاغ وحى ، اختيار نمود و بر همه آفريدگان ، مزيّت نهاد و افتخار داد . بنا بر اين ، شريف ترين ها ، آنهايند كه با محمّد صلى الله عليه و آله به شرافت رسيدند و سزاوارترين ها براى تصدّى حكومت و زمامدارى اسلام ، نزديك ترينشان به وى است . و امّت ، اختيارى جز اين ندارند كه در برابر پيامبرشان تسليم باشند ؛ چون خداوند ، او را براى امّت اختيار كرده ، و او كه خداى عليم و حكيم است ، محمّد صلى الله عليه و آله را از روى علم و آگاهىِ كامل ، بر گزيده است . در خاتمه ، براى خود و براى شما ، از خدا آمرزش مى طلبم .
سپس عبد اللّه بن جعفر بر خاست و چنين گفت: ستايش ، خدايى را كه در خورِ


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
118

عبد اللّه بن زبير ، در پاسخ معاويه نوشت:

هان! خدايى كه او را مى پرستم ، سخنت را شنيدو او كه خداى مردم است ، آن كس را كه ستمكارتر است ، رسوا ساخت .
آن كس را كه در برابر خداى بسيار بردبار ، گستاخى مى نمايدو از هر كسى ، در فرو رفتن به منجلاب گناه و تبهكارى ، شتاب زده تر است .
آيا از اين ، مغرور گشته و خود را گم كرده اى كه به تو گفته اند: در عينقدرت ، بردبارى؟! حال آن كه بردبار نيستى ؛ بلكه خود را به بردبارى مى زنى .
اگر تصميمى را كه در باره من دارى ، عملى سازى ،خواهى ديد كه شير ميدان نبرد و پيكارم .
سوگند ياد مى كنم اگر نبود بيعتى كه با تو كرده ام و اين كهنمى خواهم آن را زير پا بگذارم ، جان سالم از دستم به در نمى بردى . ۱

بيعت با يزيد در مدينه

معاويه در سال ۵۰ هجرى ، به حج رفت و در رجب ۵۶ به عمره . در هر دو سفر ، در پىِ بيعت گرفتن براى يزيد بود و در اين راه ، اقدامات و مذاكراتى كرد و گفتگوهايى با اصحاب و شخصيت هاى برجسته امّت داشت ؛ ليكن مورّخان ، روايات و اخبار اين دو سفر را به هم آميخته اند و به طور مجزّا و تفكيك شده ، ذكر نكرده اند .

سفر اوّل معاويه

ابن قتيبه مى نويسد: «آورده اند كه معاويه از خداوند ، درخواست خير كرد و از بيعت با يزيد ، ذكرى به ميان نياورد ، تا سال ۵۰ هجرى كه به مدينه آمد . مردم به استقبالش رفتند . چون به اقامتگاهش رسيد ، به دنبال عبد اللّه بن عبّاس ، عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب ، عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن زبير فرستاد و به حاجبش دستور داد كه تا

1.الإمامة و السياسة : ج ۱ ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4157
صفحه از 456
پرینت  ارسال به