109
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم

لَّكُمَآ ؛ ۱ و كسى كه به پدر و مادرش گفت: واى بر شما! ... » در باره اش نازل شده است .
عايشه ، از پشت پرده ، گفته مروان را شنيد و صدا زد: آى مروان! آى مروان!
مردم ، گوش فرا دادند و مروان ، روى خود را به طرف عايشه گرداند كه مى گفت: تو به عبد الرحمان گفتى كه اين آيه در باره اش نازل شده است؟ به خدا ، دروغ گفتى ! اين آيه ، نه در باره او ، بلكه در باره فلان شخص ، نازل شده است؛ امّا تو تكّه اى از لعنت پيامبر خدا هستى .
حسين بن على عليه السلام هم بر خاست و پيشنهاد معاويه را رد كرد . عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن زبير نيز همين كار را كردند . مروان ، واكنش هاى آنها را به معاويه گزارش داد .
معاويه قبلاً نامه هايى حاوى تعريف و تمجيد از يزيد ، به استاندارانش نوشته بود و دستور داده بود كه هيئت هايى را به نمايندگىِ مردم استان ها ، به سوى او بفرستند . در ميان آنها ، محمّد بن عمرو بن حَزْم ، از مدينه بود و اَحنَف بن قيس ، در ميان هيئت اعزامى از بصره . محمّد بن عمرو به معاويه گفت: هر زمامدارى ، مسئول رعيّت خويش است . بنا بر اين ، توجّه داشته باش چه كسى را به حكومت بر امّت محمّد صلى الله عليه و آله مى گمارى .
معاويه ، از سخن او ، سخت ناراحت شد و به نفَس نفَس افتاد و او را باز پس فرستاد .
به اَحنَف بن قيس هم دستور داد تا به ملاقات يزيد برود . پس از پايان ديدارش ، از او پرسيد: برادرزاده ات را چگونه يافتى؟
اَحنَف گفت: جوانى با نشاط ، پُرتكاپو و شوخ!
معاويه سپس ، وقتى هيئت هاى نمايندگى استان ها جمع شده بودند ، به ضحّاك بن

1.احقاف : آيه ۱۷ .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
108

ابن عساكر ، آن گاه مى نويسد: حسن بن رَشيق ، داستان سعيد را با معاويه ، با تفصيلى بيش از آنچه گذشت ، آورده است . ۱ سپس ، روايت حسن بن رَشيق را آورده كه در آن ، چنين آمده: معاويه او را به استاندارى خراسان گُماشت و يكصد هزار درهم نيز [به او] انعام داد .

نامه هاى معاويه در فرا خواندن به بيعت با يزيد

معاويه در نامه اى به مروان بن حكم نوشت: سنّم زياد شده و توانم از دست رفته و مى ترسم كه پس از مرگم ، در ميان امّت ، اختلاف پديد آيد . تصميم دارم كسى را به جانشينى خويش ، تعيين كنم و نمى خواهم بدون مشورت با كسانى كه آن جا (مدينه) هستند ، كارى انجام دهم . بنا بر اين، موضوع را براى آنها مطرح كن و پاسخشان را برايم بنويس .
مروان ، در نطقى ، [سخنان معاويه را] به مردم، اطّلاع داد . مردم گفتند: كار درستى كرده است ؛ ليكن او بايد كسى را براى ما نام ببرد .
مروان ، جريان را به معاويه نوشت . او نيز يزيد را نامزد كرد . مروان ، طىّ نطقى ، اين را به مردم، اطّلاع داد و گفت: امير المؤمنين ، پسرش يزيد را براى جانشينى بر گزيده است .
عبد الرحمان بن ابى بكر ، به نطق ايستاد و گفت: به خدا ، تو ـ اى مروان ـ نادرست گفته اى و معاويه نيز نادرست گفته است . شما نخواسته ايد [كه ]بهترين شخص براى امّت محمّد ، بر گزيده شود ؛ بلكه مى خواهيد حكومت را به شكل امپراتورىِ روم شرقى در آوريد ، كه هر گاه امپراتورى بميرد ، پسرش به جايش بنشيند .
مروان [با اشاره به او] گفت: اين ، همان كسى است كه آيه «وَ الَّذِى قَالَ لِوَ لِدَيْهِ أُفٍّ

1.تاريخ دمشق : ج ۲۱ ص ۲۲۳ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4201
صفحه از 456
پرینت  ارسال به