103
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم

پاك پيامبر صلى الله عليه و آله ، متعهّد شده بود كه حكومت را پس از خود ، به او وا گذارَد و هيچ كس را جانشين خويش نسازد . پس چاره را در اين ديد كه امام عليه السلام را به قتل رساند و با كُشتن ايشان ، مانع عمده اى را كه در طريق ولايت عهدى يزيد وجود دارد ، از ميان بر دارد تا راهِ رسيدنِ پسرش به سلطنت ، هموار گردد .
ابو الفرج اصفهانى آورده است : معاويه مى خواست براى پسرش يزيد ، بيعت بگيرد و هيچ مشكلى برايش بزرگ تر از وجود حسن بن على عليه السلام و سعد بن ابى وقّاص نبود . به همين جهت ، توطئه مسموم كردن آن دو را به اجرا گذاشت تا با مسموميت ، در گذشتند . ۱
امينى مى گويد : اين كه معاويه ، قاتل امام حسن مجتبى ـ كه سلام خدا بر او باد ـ بوده است ، با شرح و تفصيل ، خواهد آمد .

عبد الرحمان بن خالد ۲ و ولايت عهدى يزيد

معاويه ، در نطقى خطاب به مردم شام گفت: مردم شام! سنّم زياد شده و اجلم فرا رسيده است . تصميم دارم شخصى را [براى حكومت] تعيين كنم تا مايه استوارى شما باشد . من يك تن از شما هستم . بنا بر اين ، نظر و تصميمى اتّخاذ كنيد .
تبادل نظر كرده ، هم داستان گشتند و گفتند: با عبد الرحمان بن خالد بن وليد ، موافقيم . اين نظر ، بر معاويه سخت گران آمد ؛ ليكن به روى خود نياورد . پس از مدّتى ، عبد الرحمانْ بيمار شد . معاويه طبيبى يهودى را كه در دربارش بود و در نزد او

1.مقاتل الطالبيّين : ص ۸۰ .

2.ابن عبد البرّ در الاستيعاب (ج ۲ ص ۳۷۲) مى گويد : عبد الرحمان ، پيامبر صلى الله عليه و آله را درك كرده بود و از جنگ آوران و دليران قريش به شمار مى آمد و فضيلت و ديندارى و بخشندگى داشت و فقط به خاطر مخالفت با برادرش «مهاجر» ، از على عليه السلام روگردان بود ؛ چرا كه برادرش مهاجر ، دوستدار على عليه السلام بود و با او در جنگ جمل و صفّين ، شركت كرده بود ؛ اما عبد الرحمان در جنگ صفّين ، با معاويه بود و ابن حجر در الإصابة (ج ۵ ص ۲۷) مى گويد : وى در نظر مردم شام ، مقامى بزرگ داشت .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
102

نمى گيرند ، مگر اين كه صاعقه هاى ننگ و بلا و خوارى ، بر سرشان فرود آيد و مرگ و نيستى بر آنها ببارد تا ريشه شان ـ چنان كه قارچ لطيفى را از خاك به در مى آورند ـ ، كَنْده شود . هر چه بدشان است ، به زودىِ زود ، برايشان اتّفاق افتد ! ما جلوتر اخطار كرديم و پند توأم با تهديد داديم ؛ اگر اخطار قبلى و پند ، سودى دهد .
آن گاه ، ضحّاك را خواند و استاندار كوفه ساخت و عبد الرحمان را احضار كرده ، استاندارىِ جزيره را [در شمال عراق] به وى سپرد .
در اين هنگام ، احنف بن قيس چنين نطق كرد: اى امير المؤمنين! تو از همه ما بهتر مى دانى كه يزيد در شبانه روز ، در پيدا و پنهان ، چه مى كند و به كجا مى رود و مى آيد . بنا بر اين ، اگر مى دانى [كه او] مايه خشنودى خدا و اين امّت است ، با مردم در باره اش مشورت نكن ، و در صورتى كه او را غير از اين مى دانى ، در حالى كه خود رو به آخرت روانى ، توشه دنيايىِ او را فراهم مياور ؛ زيرا آخرتت جز با كار نيك ، آبادان نمى گردد . آگاه باش كه اگر يزيد را بر حسن و حسين مقدّم بدارى ، در حالى كه مى دانى آنان كيستند و چه شخصيتى دارند ، در پيشگاه خدا ، هيچ عذر و بهانه اى نخواهى داشت . وظيفه ما اين است كه بگوييم : «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ؛ ۱ به گوش مى گيريم و فرمان مى بريم . پروردگارا! از تو آمرزش مى طلبيم و سرانجام ما ، پيشگاه تو خواهد بود» . ۲
امينى مى گويد : معاويه ، به محض اين كه قصد خود را دائر بر بيعت گرفتن براى يزيد و تعيين او به عنوان ولى عهد ، آشكار ساخت ، احساس كرد كه مردم صالح و شخصيت هاى پاك دامن ، تا هنگامى كه امام حسن مجتبى عليه السلام زنده است ، حاضر نخواهند شد به آن بيعت ننگين ، تن در دهند . به علاوه ، در برابر امام حسن عليه السلام ، فرزند

1.بقره : آيه ۲۸۵ .

2.الإمامة و السياسة : ج ۱ ص ۱۹۱ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد سوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4141
صفحه از 456
پرینت  ارسال به