۱۰۲۴.الفتوح :حسين بن على عليه السلام به رؤساى مردم بصره ، مانند : احنف بن قيس، مالك بن مِسمَع، مُنذر بن جارود، قيس بن هَيثَم، مسعود بن عمرو و عمر بن عبيد اللّه بن مَعْمَر ، نامه نوشت و در آن نامه آنان را به يارى خود و قيام به همراه خود براى گرفتن حقّش فرا خواند.
هر كس نامه را خواند ، كتمان كرد و به كسى خبر نداد، جز مُنذِر بن جارود كه ترسيد اين ، دسيسه اى از جانب عبيد اللّه باشد ـ و حومه دختر مُنذر بن جارود ، همسر عبيد اللّه بن زياد بود ـ . از اين رو ، مُنذر نزد عبيد اللّه بن زياد آمد و گزارش نامه را به وى داد.
عبيد اللّه بن زياد ، خشمگين شد و گفت: فرستاده حسين به بصره كيست؟
منذر بن جارود گفت: اى امير ! فرستاده حسين ، غلامِ آزادشده اى است به نام سليمان.
عبيد اللّه بن زياد گفت: او را نزد من بياوريد .
سليمان را نزد او آوردند ، در حالى كه او خود را نزد برخى از شيعيان بصره ، پنهان كرده بود. وقتى عبيد اللّه بن زيادْ او را ديد ، بدون آن كه با او صحبت كند ، او را جلو آورد و دست و پا بسته، گردن زد ـ خداى ، او را رحمت كند ـ و سپس دستور داد او را به دار آويزند.