۱۳۲۰.سِيَرُ أعلام النُّبَلاءـ به نقل از شعبى ـ: ابن عمر ، وارد مدينه شد و خبردار شد كه حسين عليه السلام ره سپار عراق است . پس از دو شب راه، به او رسيد. گفت: كجا مى روى؟
فرمود : «عراق» ، در حالى كه با او نامه ها و طومارهايى بود.
گفت: نزد آنان نرو .
فرمود : «اين، نامه ها و پيمان هاى آنان است» .
پس گفت: راستى كه خدا، پيامبرش را ميان دنيا و آخرت ، مختار ساخت و او آخرت را برگزيد و شما پاره تن او هستيد . هرگز كسى از شما ، دنبال دنيا نمى رود و خدا، آن را از شما دريغ نداشت ، مگر به آن سبب كه خير شما ، در آن بود. پس برگرديد.
او نپذيرفت . پس ابن عمر با او معانقه كرد و گفت : تو را كه كشته مى شوى ، به خدا مى سپارم .
۱۳۲۱.الأمالى ، صدوقـ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام ـ: عبد اللّه بن عمر شنيد كه حسين عليه السلام حركت كرده است . بر مَركبش سوار شد و شتابان، در پى او روان شد و در يكى از منازل، به او رسيد . پس گفت: اى فرزند پيامبر خدا! به كجا مى روى؟
فرمود : «عراق» .
گفت: درنگ كن و به حرم جدّت باز گرد .
حسين عليه السلام از او نپذيرفت . ابن عمر، چون ديد كه او نمى پذيرد ... ، گريست و گفت: اى ابا عبد اللّه ! تو را به خدا مى سپارم كه تو در اين راه ، كشته خواهى شد .