۱۳۰۹.مثير الأحزان :برايم گزارش شده كه طِرِمّاح بن حَكَم گفت: حسين را ملاقات كردم ، در حالى كه براى خانواده ام آذوقه اى خريده بودم. به ايشان گفتم: به تو در باره جانت ، يادآورى مى كنم [ كه آن را به خطر نيندازى ] و كوفيان ، تو را فريب ندهند . به خدا سوگند ، اگر وارد كوفه شوى ، كشته خواهى شد و من مى ترسم كه به كوفه نرسى . پس اگر عزم بر جنگ دارى ، در اَجأ فرود آى ، كه كوهى است كه قابل دسترس نيست . به خدا سوگند ، در آن جا هرگز به ما خوارى نرسيده است و تمام بستگان من به يارى كردن تو اعتقاد دارند و تا هر زمان در آن جا بمانى ، از تو محافظت مى كنند.
[امام حسين عليه السلام ] فرمود: «به راستى كه ميان من و اين مردم ، عهدى است كه خوش نمى دارم خُلفِ وعده كنم. اگر خداوند ، ما را از آنان محافظت فرمايد، ما هميشه مشمول نعمت هاى خداوند بوده ايم و براى ما بس است ، و اگر چاره اى [از نبرد ]نباشد ، شهادت و رستگارى است. إن شاء اللّه !» .
ر.ك: ج ۵ ص ۲۵۷ (فصل هفتم / آمدن چهار نفر از كوفه به همراه
طرمّاح بن عدى به سوى امام عليه السلام ) .
۶ / ۱۰
عبد اللّه بن جَعدة بن هُبَيره ۱
۱۳۱۰.أنساب الأشراف :عون فرزند عبد اللّه بن جَعدة بن هُبَيره ، با نامه اى از پدرش در ذات
عِرق ، به حسين عليه السلام رسيد . او در آن نامه ، درخواست بازگشت حسين عليه السلام را داشت و از بيم خود از حركت حسين عليه السلام ، ياد كرده بود، كه امام عليه السلام به او پاسخ نداد.