۱۲۶۰.تاريخ الطبرىـ به نقل از عمّار دُهْنى ، از امام باقر عليه السلام ـ: ابن زياد ، دستور داد هانى را به محلّه كُناسه بردند و در آن جا به دار آويختند . شاعر آنان ، در باره اين حادثه ، چنين سروده است:
اگر نمى دانى مرگ چيست ، بنگربه هانى [كشته] در بازار و به پسر عقيل.
دستور حاكم ، در باره آنان به اجرا در آمدو آن دو ، محور سخن هر كسى شدند كه به هر راهى مى رفت .
آيا اسماء بن خارجه به سرعت و ايمن، اسب مى تازد،در حالى كه قبيله مَذحِج ، براى انتقام گرفتن به دنبال اويند؟
۱۲۶۱.تاريخ الطبرىـ به نقل از عون بن ابى جُحَيفه ـ: عبد اللّه بن زبير اسدى در باره كشته شدن مسلم بن عقيل و هانى بن عروه مرادى ، چنين سرود و البته برخى گفته اند كه اين شعر را فرزدق سرود:
اگر نمى دانى مرگ چيست ، بنگربه هانى [كشته] در بازار و به پسر عقيل؛
به قهرمانى كه شمشير ، صورتش را شكست (هانى)و ديگرى كه كشته اش از بالاى بلندى ، پرتاب شد (مسلم).
دستور امير در باره آن دو به اجرا در آمدو آن دو، محور سخن هر كسى شدند كه به هر راهى مى رفت
جنازه اى را مى بينى كه مرگ ، رنگش را دگرگون ساختهو خون را مى بينى كه از هر طرف ، جارى شده است؛
جوان مردى كه از دختر جوانِ باحيا، باحياترو از شمشير دو دمِ بُرنده، بُرنده تر است .
آيا اسماء بن خارجه به سرعت و ايمن، اسب مى تازد،در حالى كه قبيله مَذحِج براى انتقام گرفتن ، به دنبال اويند ؟
قبيله مراد ، بر گِرد او [ براى انتقام گرفتن ]مى چرخند وهمه آنان، خون انسانى را مى طلبند و در اين باره مسئول اند .
اگر شما انتقام برادر خود را نگرفتيد ،فاجرانى هستيد كه به كم ، رضايت داده اند .