۱۲۵۸.الأمالى ، شجرىـ به نقل از سعيد بن خالد ـ: مسلم را آوردند، در حالى كه عبيد اللّه بن زياد با اُمّ ايّوب دختر عُتبه ازدواج كرده بود.
پس از آن ، هانى بن عروه مرادى را آوردند. وقتى هانى بر عبيد اللّه وارد شد ، گفت: امير با ازدواج ، از من ، پيش افتاده است.
عبيد اللّه گفت: اى هانى ! تو هم قصد ازدواج داشتى؟ و عصايى را كه در دست داشت ، به سويش پرتاب كرد كه عصا بر ديوار نشست. سپس دستور داد او را به بازار بُردند و گردن زدند .
پس از آن ، دستور كشتن مسلم را صادر كرد. مسلم گفت: اجازه بده وصيّت كنم... .
۱۲۵۹.مثير الأحزان :ابن زياد ، دستور داد هانى بن عروه را به محلّه كُناسه بردند و او را در آن جا كشتند و به دار آويختند . گفته اند: يكى از غلامان عبيد اللّه به نام رَشيد ، گردنش را در بازار زد.