339
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم

۱۲۴۱.الأخبار الطوال :ابن زياد ، دستور داد مسلم را به بالاى قصر در مقابل مردم بردند و مردم در جلوى درِ قصر از طرف ميدان بودند و وقتى مردم ، مسلم را ديدند، گردنش زده شد و سر به داخل ميدان افتاد. سپس سر به بدن ، ملحق شد. كسى كه او را گردن زد ، احمر بن بُكَير بود .

۱۲۴۲.الملهوف :ابن زياد ، دستور داد بُكَير بن حُمران، مسلم را به بالاى قصر ببرد و بكشد. او مسلم را بالا برد و مسلم ، تسبيح خداى متعال مى گفت و استغفار مى كرد و بر پيامبر صلى الله عليه و آله درود مى فرستاد. بُكَير ، گردن مسلم را زد و از بالاى قصر پايين آمد ، در حالى كه وحشت زده بود.
ابن زياد به وى گفت: چه شده است؟
گفت: اى امير ! به هنگام كشتن مسلم ، مردى سياه و زشت چهره در برابر خود ديدم كه انگشتش را دندان مى گرفت ـ يا گفت: لبش را مى گزيد ـ . چنان بى تاب شدم كه سابقه نداشت.
ابن زياد گفت: شايد وحشت كرده اى !

۱۲۴۳.الفتوح :ابن زياد گفت: مسلم را به بالاى قصر ببريد و گردنش را بزنيد و سپس بدن را به سرش ملحق سازيد.
مسلم گفت: به خدا سوگند ـ اى پسر زياد ـ اگر تو از قريش بودى ، يا ميان من و تو خويشاوندى بود ، هرگز مرا نمى كشتى ؛ ولى تو پسر پدرت هستى [ و بى ريشه ] !
ابن زياد ، او را وارد قصر كرد و مرد شامى را كه مسلم بر سرش ضربتى زده بود ، خواست و به وى گفت: مسلم را بگير و به بالاى قصر ببر و خودت گردنش را بزن تا تسلّاى خاطرت باشد.
مسلم را به بالاى قصر بردند و او تسبيح خداوند متعال مى گفت و استغفار مى كرد. همچنين مى گفت: بار خدايا ! ميان ما و اين قومى كه ما را فريفتند و خوار ساختند، داورى فرما.
مسلم ، همچنان ذكر مى گفت ، تا اين كه به بالاى قصر برده شد . آن مرد شامى جلو آمد و گردن مسلم ـ كه خداوند ، رحمتش كند ـ را زد. مرد شامى نزد عبيد اللّه آمد ، در حالى كه وحشت زده بود .
ابن زياد به وى گفت: چه شده است؟ او را كشتى؟
گفت: آرى. خدا كارهاى امير را سامان بخشد ؛ ليكن حادثه اى برايم پيش آمد كه به خاطر آن ، بى تابم و ترسيده ام.
ابن زياد گفت: چه رخ داده است؟
گفت: هنگامى كه او را كشتم ، در برابرم ، مردى بسيار سياه و زشت را ديدم كه انگشتش را دندان مى گرفت ـ يا گفت : لبش را مى گزيد ـ . از اين واقعه ، چنان بى تاب شده ام كه تا به حال ، چنين بى تاب نشده بودم.
ابن زياد ، لبخند زد و به او گفت: شايد وحشت كرده اى كه تاكنون اين كار را نكرده اى!


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
338

۱۲۴۱.الأخبار الطوال :أمَرَ ابنُ زِيادٍ بِمُسلِمٍ فَرُقِيَ بِهِ إلى ظَهرِ القَصرِ ، فَاُشرِفَ بِهِ عَلَى النّاسِ ، وهُم عَلى بابِ القَصرِ مِمّا يَلِي الرَّحَبَةَ ۱ ، حَتّى إذا رَأَوهُ ضُرِبَت عُنُقُهُ هُناكَ ، فَسَقَطَ رَأسُهُ إلَى الرَّحَبَةِ ، ثُمَّ اُتبِعَ الرَّأسُ بِالجَسَدِ . وكانَ الَّذي تَوَلّى ضَربَ عُنُقِهِ أَحمَرُ بنُ بُكَيرٍ ۲ .

۱۲۴۲.الملهوف :أمَرَ ابنُ زِيادٍ بُكَيرَ بنَ حُمرانَ أن يَصعَدَ بِهِ [أي بِمُسلِمٍ] إلى أعلَى القَصرِ فَيَقتُلَهُ ، فَصَعِدَ بِهِ وهُوَ يُسَبِّحُ اللّه َ تَعالى ويَستَغفِرُهُ ، ويُصَلّي عَلى نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ، فَضَرَبَ عُنُقَهُ ، ونَزَلَ وهُوَ مَذعورٌ .
فَقالَ لَهُ ابنُ زِيادٍ : ما شَأنُكَ ؟ فَقالَ : أيُّهَا الأَميرُ ، رَأَيتُ ساعَةَ قَتلِهِ رَجُلاً أسوَدَ شَنيءَ الوَجهِ حِذايَ ، عاضّا عَلى إصبَعِهِ ـ أو قالَ عَلى شَفَتَيهِ ـ فَفَزِعتُ فَزَعا لَم أفزَعهُ قَطُّ . فَقالَ ابنُ زِيادٍ : لَعَلَّكَ دَهِشتَ ۳ .

۱۲۴۳.الفتوح :قالَ عُبَيدُ اللّه ِ بنُ زِيادٍ : اِلحَقوا بِهِ [أي بِمُسلِمٍ] إلى أعلَى القَصرِ فَاضرِبوا عُنُقَهُ ، وألحِقوا رَأسَهُ جَسَدَهُ .
فَقالَ مُسلِمٌ : أما وَاللّه ِ يَا بنَ زِيادٍ : لَو كُنتَ مِن قُرَيشٍ ، أو كانَ بَيني وبَينَكَ رَحِمٌ أو قَرابَةٌ لَما قَتَلتَني ، ولكِنَّكَ ابنُ أبيكَ !
قالَ : فَأَدخَلَهُ ابنُ زِيادٍ القَصرَ ، ثُمَّ دَعا رَجُلاً مِن أهلِ الشّام قَد كانَ مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ ضَرَبَهُ عَلى رَأسِهِ ضَربَةً مُنكَرَةً ، فَقالَ لَهُ : خُذ مُسلِما وَاصعَد بِهِ إلى أعلَى القَصرِ ، وَاضرِب عُنُقَهُ بِيَدِكَ ، لِيَكونَ ذلِكَ أشفى لِصَدرِكَ .
قالَ : فَاُصعِدَ مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ إلى أعلَى القَصرِ ، وهُوَ في ذلِكَ يُسَبِّحُ اللّه َ تَعالى ويَستَغفِرُهُ ، وهُوَ يَقولُ : اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ غَرّونا وخَذَلونا .
فَلَم يَزَل كَذلِكَ ، حَتّى اُتِيَ بِهِ إلى أعلَى القَصرِ ، وتَقَدَّمَ ذلِكَ الشّامِيُّ فَضَرَبَ عُنُقَهُ ـ رَحِمَهُ اللّه ُ ـ ثُمَّ نَزَلَ الشّامِيُّ إلى عُبَيدِ اللّه ِ بنِ زِيادٍ وهُوَ مَدهوشٌ .
فَقالَ لَهُ ابنُ زِيادٍ : ما شَأنُكَ ؟ أقَتَلتَهُ ؟ قالَ : نَعَم ، أصلَحَ اللّه ُ الأَميرَ ، إلّا أنَّهُ عَرَضَ لي عارِضٌ ، فَأَنَا لَهُ فَزِعٌ مَرعوبٌ . فَقالَ : مَا الَّذي عَرَضَ لَكَ ؟ قالَ : رَأَيتُ ساعَةَ قَتَلتُهُ رَجُلاً حِذايَ أسوَدَ ، كَثيرَ السَّوادِ كَريهَ المَنظَرِ ، وهُوَ عاضٌّ عَلى إصبَعَيهِ ـ أو قالَ : شَفَتَيهِ ـ فَفَزِعتُ مِنهُ فَزَعا لَم أفزَع قَطُّ مِثلَهُ !
قالَ : فَتَبَسَّمَ ابنُ زِيادٍ ، وقالَ لَهُ : لَعَلَّكَ دَهِشتَ ، وهذِهِ عادَةٌ لَم تَعتَدها قَبلَ ذلِكَ ۴ .

1. رَحَبَةُ المكان ـ كالمسجد والدار ـ بالتحريك وتُسَكَّن : ساحته ومتّسعه (تاج العروس : ج ۲ ص ۱۸ «رحب») .

2. الأخبار الطوال : ص ۲۴۱ .

3. الملهوف : ص ۱۲۲ ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۵۷ وليس فيه صدره إلى «نبيّه صلى الله عليه و آله » .

4. الفتوح : ج ۵ ص ۵۸ ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ۱ ص ۲۱۳ وزاد فيه «مذعور» قبل «مدهوش» .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4555
صفحه از 454
پرینت  ارسال به