337
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم

۱۲۳۹.مروج الذهب :مسلم را نزد ابن زياد آوردند . وقتى سخن ابن زياد تمام شد و مسلم هم جواب هاى درشتى به وى داد، دستور داد او را بالاى قصر ببرند . آن گاه اَحمَرى ـ همان كه مسلم بر او ضربت زده بود ـ را فرا خواند و گفت: تو بايد گردنش را بزنى تا انتقام ضربتى را كه خورده اى ، بگيرى.
مسلم را به بالاى قصر بردند و بُكَير احمرى ، گردنش را زد و سر مسلم بر زمين افتاد . آن گاه بدن را به سر ، ملحق كردند... .
آن گاه ابن زياد، بُكَير بن حُمران ـ كه گردن مسلم را زد ـ را خواست و به وى گفت: او را كشتى؟
گفت: آرى.
ابن زياد گفت: وقتى او را براى كشتن به بالاى قصر مى بردى ، چه مى گفت ؟
گفت: تكبير و تسبيح و تهليل مى گفت و استغفار مى كرد و هنگامى كه مى خواستم گردنش را بزنم ، گفت: بار خدايا ! ميان ما و قومى كه ما را فريفتند و تكذيب كردند و آن گاه ما را خوار ساختند و كشتند ، داورى فرما .
[بُكَير گفت :] من گفتم: ستايش ، خداى را كه قصاص مرا از تو گرفت ! و سپس ضربتى به وى زدم ؛ ولى تأثير نكرد .
مسلم به من گفت: آيا بس نيست ؟ [ديه وارد آوردن] يك خدشه بر من ، به اندازه خون توست ، اى بَرده!
ابن زياد گفت: فخرفروشى به هنگام مرگ ؟!
احمرى گفت : ضربه دوم را زدم و او را كشتم و سپس بدنش را به سرش ملحق ساختيم .

۱۲۴۰.الثقات، ابن حبّان :مسلم بن عقيل را بر عبيد اللّه وارد كردند. او را به بالاى قصر بردند ، در حالى كه قرآن مى خواند و بر زبان، تسبيح و تكبير داشت و مى گفت: بار خدايا ! ميان ما و قومى كه ما را فريفتند و تكذيب كردند و خوار ساختند و ما را به اين روز انداختند، داورى فرما.
آن گاه عبيد اللّه ، دستور گردن زدنِ مسلم بن عقيل را صادر كرد. بُكَير بن حُمرانِ احمرى ، در كنار ديوار ، گردن مسلم بن عقيل را زد. جنازه اش از بالا افتاد . آن گاه سرِ او را به بدنش ملحق ساخت .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
336

۱۲۳۹.مروج الذهب :اُدخِلَ إلَى ابنِ زِيادٍ ، فَلَمَّا انقَضى كَلامُهُ ، ومُسلِمٌ يُغلِظُ لَهُ فِي الجَوابِ ، أمَرَ بِهِ فاُصعِدَ إلى أعلَى القَصرِ ، ثُمَّ دَعا الأَحمَرِيَّ ـ الَّذي ضَرَبَهُ مُسلِمٌ ـ فَقالَ : كُن أنتَ الَّذي تَضرِبُ عُنُقَهُ ، لِتَأخُذَ بِثَأرِكَ مِن ضَربَتِهِ ، فَأَصعَدوهُ إلى أعلَى القَصرِ ، فَضَرَبَ بُكَيرٌ الأَحمَرِيُّ عُنُقَهُ ، فَأَهوى رَأسُهُ إلَى الأَرضِ ، ثُمَّ أتبَعوا رَأسَهُ جَسَدَهُ ... .
ثُمَّ دَعَا ابنُ زِيادٍ بِبُكَيرِ بنِ حُمرانَ الَّذي ضَرَبَ عُنُقَ مُسلِمٍ ، فَقالَ : أقَتَلتَهُ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : فَما كانَ يَقولُ وأنتُم تَصعَدونَ بِهِ لِتَقتُلوهُ ؟ قالَ : كانَ يُكَبِّرُ ويُسَبِّحُ اللّه َ ، ويُهَلِّلُ ويَستَغفِرُ اللّه َ ، فَلَمّا أدنَيناهُ لِنَضرِبَ عُنُقَهُ ، قالَ : اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ غَرّونا وكَذَّبونا ، ثُمَّ خَذَلونا وقَتَلونا .
فَقُلتُ : الحَمدُ للّه ِِ الَّذي أقادَني مِنكَ ، وضَرَبتُهُ ضَربَةً لَم تَعمَل شَيئا ، فَقالَ لي [مُسلِمٌ] : أوَ ما يَكفيكَ ، وفي خَدشٍ مِنّي وَفاءٌ بِدَمِكَ أيُّهَا العَبدُ ؟!
قالَ ابنُ زِيادٍ : أوَ فَخرا عِندَ المَوتِ !
قالَ : وضَرَبتُهُ الثّانِيَةَ فَقَتَلتُهُ ، ثُمَّ أتبَعنا رَأسَهُ جَسَدَهُ. ۱

۱۲۴۰.الثقات لابن حبّان :وأدخَلوهُ [أي مُسلِمَ بنَ عَقيلٍ] عَلى عُبَيدِ اللّه ِ ، فَاُصعِدَ القَصرَ وهُوَ يَقرَأُ ويُسَبِّحُ ويُكَبِّرُ ويَقولُ : اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ غَرّونا ، وكَذَّبونا ، ثُمَّ خَذَلونا ، حَتّى دُفِعنا إلى ما دُفِعنا إلَيهِ .
ثُمَّ أمَرَ عُبَيدُ اللّه ِ بِضَربِ رَقَبَةِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ ، فَضَرَبَ رَقَبَةَ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ بُكَيرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِيُّ عَلى طَرَفِ الجِدارِ ، فَسَقَطَت جُثَّتُهُ ، ثُمَّ أتَبَعَ رَأسَهَ جَسَدَهُ. ۲

1. مروج الذهب : ج ۳ ص ۶۹ .

2. الثقات لابن حبّان : ج ۲ ص ۳۰۸ وراجع : تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۲۶ وسير أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۳۰۸ والإصابة : ج ۲ ص ۷۱ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4662
صفحه از 454
پرینت  ارسال به