335
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم

۱۲۳۸.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابو مخنف ـ: سعيد بن مُدرِك بن عُماره برايم نقل كرد كه: آن گاه ابن زياد گفت: او را بالاى قصر ببريد و گردنش را بزنيد و بدنش را به سرش ملحق سازيد.
مسلم گفت: اى پسر اشعث ! بدان كه به خدا سوگند ، اگر نه آن بود كه تو مرا امان دادى، تسليم نمى شدم. با شمشيرت از من دفاع كن . به راستى كه عهدت را شكستى .
آن گاه گفت: اى پسر زياد ! به خدا سوگند ، اگر ميان من و تو ، خويشاوندى اى بود ، مرا نمى كشتى !
ابن زياد گفت: كجاست كسى كه مسلم بر سر و گردن او ، شمشير زد؟
او فرا خوانده شد. ابن زياد به وى گفت: بالاى قصر برو ، كه تو بايد گردنش را بزنى.
مسلم را بالاى قصر بُردند ، در حالى كه تكبير مى گفت، استغفار مى كرد و بر فرشتگان خداوند و پيامبرانش درود مى فرستاد و مى گفت: بار خدايا ! ميان ما و قومى كه ما را فريفتند و تكذيب كردند و خوار ساختند ، داورى فرما.
مسلم را بر بالاى محلّى كه امروز ، جايگاه قصّاب هاست ، بردند و گردنش را زدند و بدنش را به سرش ملحق كردند .
نيز صَقْعَب بن زُهَير از عوف بن ابى جُحَيفه برايم نقل كرد كه : احمرى يعنى بُكَير بن حُمران ـ كه مسلم را كشت ـ از قصر ، پايين آمد. ابن زياد به وى گفت: او را كشتى .
گفت: آرى.
گفت: وقتى او را بالا بُردى ، چه مى گفت؟
گفت: تكبير و تسبيح مى گفت و استغفار مى كرد و وقتى خواستم او را بكشم ، گفت: بار خدايا ! ميان ما و قومى كه ما را تكذيب كردند و خوار ساختند و كشتند ، داورى فرما.
[احمرى گفت :] به مسلم گفتم: نزديك من شو. ستايش ، خداى را كه قصاص مرا از تو گرفت ! آن گاه به وى ضربتى زدم ؛ ولى اثر نكرد .
مسلم گفت: نمى دانى كه خدشه اى كه بر من وارد كردى ، به اندازه خون توست ، اى بَرده؟
ابن زياد گفت: فخرفروشى به هنگام مرگ؟!
احمرى گفت : ضربه دوم را زدم و او را كشتم .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
334

۱۲۳۸.تاريخ الطبري عن أبي مخنف:حَدَّثني سعيد بن مدرك بن عُمارة : ثُمَّ قالَ [ابنُ زِيادٍ] : اِصعَدوا بِهِ فَوقَ القَصرِ فَاضرِبوا عُنُقَهُ ، ثُمَّ أتبِعوا جَسَدَهُ رَأسَهُ ، فَقالَ [مُسلِمٌ] : يَابنَ الأَشعَثِ : أما وَاللّه ِ لَولا أنَّكَ آمَنتَني مَا استَسلَمتُ ، قُم بِسَيفِكَ دوني فَقَد أخفَرتَ ۱ ذِمَّتَكَ .
ثُمَّ قالَ : يَا بنَ زِيادٍ ! أمَا وَاللّه ِ لَو كانَت بَيني وبَينَكَ قَرابَةٌ ما قَتَلتَني .
ثُمَّ قالَ ابنُ زِيادٍ : أينَ هذَا الَّذي ضَرَبَ ابنُ عَقيلٍ رَأسَهُ بِالسَّيفِ وعاتِقَهُ ؟ فَدُعِيَ فَقالَ : اِصعَد فَكُن أنتَ الَّذي تَضرِبُ عُنُقَهُ .
فَصَعِدَ بِهِ وهُوَ يُكَبِّرُ ويَستَغفِرُ ، ويُصَلّي عَلى مَلائِكَةِ اللّه ِ وَرُسُلِهِ ، وهُوَ يَقولُ : اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ غَرّونا وكَذَّبونا وأذَلّونا .
واُشرِفَ بِهِ عَلى مَوضِعِ الجَزّارينَ اليَومَ ، فَضُرِبَت عُنُقُهُ ، واُتبِعَ جَسَدُهُ رَأسَهُ .
قالَ أبو مِخنَفٍ : حَدَّثَنِي الصَّقعَبُ بنُ زُهَيرٍ ، عَن عَوفِ بنِ أبي جُحَيفَةَ ، قالَ : نَزَلَ الأَحمَرِيُّ بُكَيرُ بنُ حُمرانَ الَّذي قَتَلَ مُسلِما ، فَقالَ لَهُ ابنُ زِيادٍ : قَتَلتَهُ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : فَما كانَ يَقولُ وأنتُم تَصعَدونَ بِهِ ؟ قالَ : كانَ يُكَبِّرُ ويُسَبِّحُ ويَستَغفِرُ ، فَلَمّا أدنَيتُهُ لِأَقتُلَهُ ، قالَ : اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ كَذَّبونا وغَرّونا ، وخَذَلونا وقَتَلونا .
فَقُلتُ لَهُ : اُدنُ مِنّي ، الحَمدُ للّه ِِ الَّذي أقادَني ۲ مِنكَ ، فَضَرَبتُهُ ضَربَةً لَم تُغنِ شَيئا . فَقالَ [مُسلِمٌ] : أما تَرى في خَدَشٍ تَخدِشنيهِ وَفاءً مِن دَمِكَ أيُّهَا العَبدُ ؟
فَقالَ ابنُ زِيادٍ : أوَ فَخرا عِندَ المَوتِ !
قالَ : ثُمَّ ضَرَبتُهُ الثّانِيَةَ فَقَتَلتُهُ. ۳

1. أخْفَرْت الرجل : إذا نقضت عهده وذمامه (النهاية : ج ۲ ص ۵۲ «خفر») .

2. القَوَد : القصاص (الصحاح : ج ۲ ص ۵۲۸ «قود») .

3. تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۳۷۸ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۵۴۴ نحوه وراجع : أنساب الأشراف : ج ۲ ص ۳۴۰ ومقاتل الطالبيّين : ص ۱۰۹ والبداية والنهاية : ج ۸ ص ۱۵۷ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4694
صفحه از 454
پرینت  ارسال به