323
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم

۱۲۳۳.العقد الفريدـ به نقل از ابو عبيد قاسم بن سلّام ـ: مسلم را نزد ابن زياد آوردند . او را جلو برد تا گردنش را بزند كه مسلم گفت : بگذار وصيّت كنم.
ابن زياد گفت: وصيّت كن.
مسلم به سرشناسان [مجلس]، نگاه كرد و به عمر بن سعد ، رو كرد و گفت: من در اين جا قرشى اى جز تو نمى بينم . نزديك بيا تا با تو سخن بگويم .
عمر بن سعد، نزديك شد. مسلم به وى گفت: آيا مى خواهى تا قريش هست ، آقاى قريش باشى؟ به راستى كه حسين و همراهانش ـ كه نود زن و مردند ـ در راه اند . آنها را باز گردان و احوال مرا برايش بنويس.
سپس گردن مسلم ، زده شد. عمر به ابن زياد گفت: آيا مى دانى به من چه گفت ؟
ابن زياد گفت: رازنگهدارِ عموزاده ات باش.
عمر بن سعد گفت: مهم تر از اين حرف هاست.
ابن زياد گفت: چيست؟
عمر بن سعد گفت: مسلم به من گفت : حسين ، همراه نود زن و مرد ، در راه است . آنها را برگردان و احوال مرا برايش بنويس.
ابن زياد به عمر بن سعد گفت: حال كه تو اين مطلب را خبر دادى ، بدان كه ـ به خدا سوگند ـ كسى جز تو با او (حسين) نمى جنگد.

۱۲۳۴.الأخبار الطوال :چون مسلم بر عبيد اللّه وارد شد، نگهبانان ـ كه او را محاصره كرده بودند ـ ، به وى گفتند : بر امير ، سلام كن.
مسلم گفت: اگر امير مى خواهد مرا بكشد ، از سلام بر او چه نفعى مى بَرم؟ اگر نخواهد مرا بكشد، سلامم بر او در آينده بسيار خواهد شد.
ابن زياد گفت: گويا اميد زنده ماندن دارى؟
مسلم گفت: اگر تصميم قطعى بر كشتنم دارى ، بگذار به يكى از افراد اين جا ، وصيّت كنم.
ابن زياد گفت: هر چه مى خواهى ، وصيّت كن.
مسلم به عمر بن سعد بن ابى وقّاص نگاه كرد و گفت: با من به اين گوشه اتاق بيا تا وصيّت كنم ، كه در ميان اين جمع ، كسى نزديك تر از تو به من نيست.
عمر بن سعد و او به گوشه اى رفتند. مسلم گفت: آيا وصيّت مرا مى پذيرى؟
گفت: آرى.
مسلم گفت: در اين شهر به اندازه هزار درهم بدهكارم . آن را از جانب من ، ادا كن. وقتى كشته شدم ، جنازه ام را از ابن زياد ، تحويل بگير تا مُثله نشود. و قاصدى را از جانب خود به سوى حسين بن على بفرست و او را از احوال من و از نيرنگ اين قوم كه گمان مى كنند شيعه اويند، باخبر ساز و به وى گزارش بده كه هجده هزار نفرى كه با من بيعت كرده بودند، بيعتشان را شكستند، تا به حرم خدا برگردد و در آن جا اقامت گزيند و فريفته كوفيان نشود.
مسلم پيش از اين براى حسين عليه السلام نوشته بود كه بى درنگ به سمت كوفه بيايد.
عمر بن سعد به مسلم گفت: همه اينها بر عهده من و من ، عهده دار آنها هستم. و آن گاه نزد ابن زياد رفت و تمام وصيّت هاى مسلم را براى ابن زياد باز گفت.
ابن زياد به وى گفت: بد كردى كه اسرارش را افشا كردى . گفته اند : امين ، خيانت نمى كند ؛ ولى گاهى خيانتكار ، امين به حساب مى آيد.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
322

۱۲۳۳.العقد الفريد عن أبي عبيدالقاسم بن سلّام :واُتِيَ بِهِ [أي بِمُسلِمٍ] ابنَ زِيادٍ ، فَقَدَّمَهُ لِيَضرِبَ عُنُقَهُ ، فَقالَ لَهُ : دَعني حَتّى اُوصِيَ ، فَقالَ لَهُ : أوصِ . فَنَظَرَ في وُجوهِ النّاسِ ، فَقالَ لِعُمَرَ بنِ سَعدٍ : ما أرى قُرَشِيّا هُنا غَيرَكَ ، فَادنُ مِنّي حَتّى اُكَلِّمَكَ ، فَدَنا مِنهُ .
فَقالَ لَهُ : هَل لَكَ أن تَكونَ سَيِّدَ قُرَيشٍ ما كانَت قُرَيشٌ ؟ إنَّ حُسَينا ومَن مَعَهُ ـ وهُم تِسعونَ إنسانا ما بَينَ رَجُلٍ وَامرَأَةٍ ـ فِي الطَّريقِ ، فَاردُدهُم ، وَاكتُب لَهُم ما أصابَني . ثُمَّ ضُرِبَ عُنُقُهُ .
فَقالَ عُمَرُ لِابنِ زِيادٍ : أتَدري ما قالَ لي : قالَ : اُكتُم عَلَى ابنِ عَمِّكَ ، قالَ : هُوَ أعظَمُ مِن ذلِكَ . قالَ : وما هُوَ ؟
قالَ : قالَ لي : إنَّ حُسَينا أقبَلَ ، وهُم تِسعونَ إنسانا ما بَينَ رَجُلٍ وَامرَأَةٍ ، فَاردُدهُم وَاكتُب إلَيهِ بِما أصابَني .
فَقالَ لَهُ ابنُ زِيادٍ : أما وَاللّه ِ إذ دَلَلتَ عَلَيهِ ، لا يُقاتِلُهُ أحَدٌ غَيرُكَ. ۱

۱۲۳۴.الأخبار الطوال :لَمّا اُدخِلَ [مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ] عَلَيهِ ، وقَدِ اكتَنَفَهُ الجَلاوِزَةُ ، قالوا لَهُ : سَلِّم عَلَى الأَميرِ . قالَ : إن كانَ الأَميرُ يُريدُ قَتلي فَما أنتَفِعُ بِسَلامٍ عَلَيهِ ! وإن كانَ لَم يُرِد ، فَسَيَكثُرُ عَلَيهِ سَلامي .
قالَ ابنُ زِيادٍ : كَأَنَّكَ تَرجُو البَقاءَ ؟ فَقالَ لَهُ مُسلِمٌ : فَإِن كُنتَ مُزمِعا عَلى قَتلي ، فَدَعني اُوصِ إلى بَعضِ مَن هاهُنا مِن قَومي . قالَ لَهُ : أوصِ بِما شِئتَ .
فَنَظَرَ إلى عُمَرَ بنِ سَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ ، فَقالَ لَهُ : اُخلُ مَعي في طَرَفِ هذَا البَيتِ حَتّى اُوصِيَ إلَيكَ ، فَلَيسَ فِي القَومِ أقرَبُ إلَيَّ ولا أولى بي مِنكَ . فَتَنَحّى مَعَهُ ناحِيَةً، فَقالَ لَهُ : أتَقبَلُ وَصِيَّتي ؟ قالَ : نَعَم .
قالَ مُسلِمٌ : إنَّ عَلَيَّ هاهُنا دَينا مِقدارَ ألفِ دِرهَمٍ ، فَاقضِ عَنّي ، وإذا أنَا قُتِلتُ فَاستَوهِب مِنِ ابنِ زِيادٍ جُثَّتي لِئَلّا يُمَثَّلَ بِها ، وَابعَث إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام رَسولاً قاصِدا مِن قِبَلِكَ يُعلِمهُ حالي ، وما صِرتُ إلَيهِ مِن غَدرِ هؤُلاءِ الَّذينَ يَزعُمونَ أنَّهُم شِيعَتُهُ ، وأخبِرهُ بِما كانَ مِن نَكثِهِم بَعدَ أن بايَعَني مِنهُم ثَمانِيَةَ عَشَرَ ألفَ رَجُلٍ ، لِيَنصَرِفَ إلى حَرَمِ اللّه ِ فَيُقيمَ بِهِ ، ولا يَغَتَرَّ بِأَهلِ الكوفَةِ . وقَد كانَ مُسلِمٌ كَتَبَ إلَى الحُسَينِ عليه السلام أن يَقدَمَ ولا يَلبَثَ .
فَقالَ لَهُ عُمَرُ بنُ سَعدٍ : لَكَ عَلَيَّ ذلِكَ كُلُّهُ ، وأنا بِهِ زَعيمٌ . فَانصَرَفَ إلَى ابنِ زِيادٍ فَأَخبَرَهُ بِكُلِّ ما أوصى بِهِ إلَيهِ مُسلِمٌ .
فَقالَ لَهُ ابنُ زِيادٍ : قَد أسَأتَ في إفشائِكَ ما أسَرَّهُ إلَيكَ ، وقَد قيلَ : إنَّهُ لا يَخونُكَ إلّا الأَمينُ ، ورُبَّما ائتَمَنَكَ الخائِنُ ۲ . ۳

1. العقد الفريد : ج ۳ ص ۳۶۵ ، المحاسن والمساوئ : ص ۶۰ عن أبي معشر ، الإمامة والسياسة : ج ۲ ص ۱۰ وفيه «لعمر بن سعيد» ، المحن : ص ۱۴۵ ، جواهر المطالب : ج ۲ ص ۲۶۸ .

2. هكذا في المصدر ، والظاهر أنّه وقع فيه تصحيف ، والصواب : «إنّه لا يخونك الأمين ، وربما ائتمنتَ الخائن» وتؤيّد هذا المعنى نُقولٌ اُخرى كثيرة .

3. الأخبار الطوال : ص ۲۴۰ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4701
صفحه از 454
پرینت  ارسال به