315
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم

۱۲۲۸.الملهوف :چون مسلم بن عقيل را بر عبيد اللّه بن زياد وارد كردند ، بر او سلام نكرد . نگهبان به وى گفت: بر امير ، سلام كن.
مسلم به او گفت: واى بر تو ! ساكت شو! به خدا سوگند كه او براى من ، امير نيست.
ابن زياد گفت: مانعى ندارد . سلام كنى يا نكنى ، كشته خواهى شد.
مسلم به وى گفت: اگر مرا بكشى ، به راستى كه بدتر از تو ، بهتر از مرا كشته است و تو هيچ گاه بد كشتن و زشت مُثله كردن و بدسرشتى و پيروزىِ دنائت آميز را رها نخواهى ساخت و كسى به اين كارها ، سزاوارتر از تو نيست.
ابن زياد به وى گفت: اى نافرمان و اى تفرقه افكن ! بر امام خويش ، خروج كردى و اتّحاد مسلمانان را بر هم زدى و بذر فتنه در ميان آنها پاشيدى!
مسلم گفت: دروغ مى گويى ، اى پسر زياد ! همانا معاويه و پسرش يزيد، اتّحاد مسلمانان را بر هم زدند و بذر فتنه را تو و پدرت زياد پسر عُبَيد ـ عُبَيدى كه بنده طايفه بنى عِلاج از قبيله ثَقيف بود ـ ۱ كاشتيد . من اميدوارم كه خداوند ، شهادت را به دست بدترينِ بندگانش ، روزى ام گرداند.
ابن زياد گفت: نَفْست ، آرزوى چيزى داشت كه خداوند ، آن را از تو دريغ كرد و تو را شايسته آن ندانست و آن را به اهلش سپرد!
مسلم گفت: اهل آن كيست ، اى پسر مرجانه؟
ابن زياد گفت: اهل آن ، يزيد بن معاويه است.
مسلم گفت: ستايش ، خدا را! ما به حَكميت خداوند در ميان ما و شما ، راضى هستيم.
ابن زياد گفت: گمان مى كنى كه در حكومت ، سهمى دارى؟
مسلم گفت: به خدا سوگند، گمان كه نه؛ بلكه يقين دارم .
ابن زياد گفت: اى مسلم ! به من بگو كه : چرا به اين شهر آمدى، با اين كه كارهايشان سازگار بود ؛ ولى تو آن را بر هم زدى و وحدت آنان را در هم شكستى؟
مسلم گفت: براى تفرقه و بر هم زدن نظم نيامدم ؛ بلكه شما زشتى ها را آشكار و خوبى ها را دفن كرديد ، بدون رضايت مردم ، بر آنان حكومت كرديد ، آنان را به غيرِ آنچه خدا دستور داده بود ، وا داشتيد و مانند كسرا و قيصر با آنان رفتار كرديد . ما آمديم تا در ميان آنان ، امر به معروف و نهى از منكر كنيم ، به حكمِ كتاب و سنّت فرا بخوانيم و ما ، شايسته اين امور هستيم ، چنان كه پيامبر خدا دستور داد.
ابن زياد ـ كه خداوند ، او را لعنت كند ـ شروع به دشنام دادن به مسلم و على عليه السلام و حسن عليه السلام و حسين عليه السلام كرد.
مسلم به وى گفت: تو و پدرت ، شايسته اين دشنام ها هستيد. هر چه مى خواهى ، بكن ، اى دشمن خدا!

1. اين جمله مسلم ، طعنه اى به نَسَب عبيد اللّه است . پدر عبيد اللّه ، زياد بن سميّه يا همان زياد بن اَبيه (زياد پسر پدرش) بود كه از مادرى بدكاره (به نام سميّه) به دنيا آمده بود و پدر مشخّصى نداشت . معاويه ، او را پسر ابو سفيان و برادر خود اعلام كرد ؛ امّا مسلم ، او را پسر عبيد ـ كه از بردگان بنى علاج بود ـ خواند. م.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
314

۱۲۲۸.الملهوف :لَمّا اُدخِلُ [مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ] عَلى عُبَيدِ اللّه ِ بنِ زِيادٍ ، لَم يُسَلِّم عَلَيهِ ، فَقالَ لَهُ الحَرَسِيُّ : سَلِّم عَلَى الأَميرِ ، فَقالَ لَهُ : اُسكُت يا وَيحَكَ ! وَاللّه ِ ما هُوَ لي بِأَميرٍ .
فَقالَ ابنُ زِيادٍ : لا عَلَيكَ ، سَلَّمتَ أم لَم تُسَلِّم فَإِنَّكَ مَقتولٌ .
فَقالَ لَهُ مُسلِمٌ : إن قَتَلتَني فَلَقَد قَتَلَ مَن هُوَ شَرٌّ مِنكَ مَن هُوَ خَيرٌ مِنّي ، وبَعدُ ، فَإِنَّكَ لا تَدَعُ سوءَ القِتلَةِ ، وقُبحَ المُثلَةِ ، وخُبثَ السَّريرَةِ ، ولُؤمَ الغَلَبَةِ ، لا أحَدَ أولى بِها مِنكَ .
فَقالَ لَهُ ابنُ زِيادٍ : يا عاقُّ يا شاقُّ ، خَرَجتَ عَلى إمامِكَ ، وشَقَقتَ عَصَا المُسلِمينَ ، وألقَحتَ الفِتنَةَ بَينَهُم .
فَقالَ لَهُ مُسلِمٌ : كَذَبتَ يَابنَ زِيادٍ ! إنَّما شَقَّ عَصَا المُسلِمينَ مُعاوِيَةُ وَابنُهُ يَزيدُ ، وأمَّا الفِتنَةُ فَإِنَّما ألقَحَها أنتَ وأبوكَ زِيادُ بنُ عُبَيدٍ ، عَبدُ بَني عِلاجٍ مِن ثَقيفٍ ۱ ، وأنَا أرجو أن يَرزُقَني اللّه ُ الشَّهادَةَ عَلى يَدَي أشَرِّ البَرِيَّةِ .
فَقالَ ابنُ زِيادٍ : مِنَّتكَ نَفسُكَ أمرا حالَ اللّه ُ دونَهُ ، ولَم يَرَكَ لَهُ أهلاً ، وجَعَلَهُ لِأَهلِهِ .
فَقالَ مُسلِمٌ : ومَن أهلُهُ يَابنَ مَرجانَةَ ؟
فَقالَ : أهلُهُ يَزيدُ بنُ مُعاوِيَةَ .
فَقالَ مُسلِمٌ : اَلحَمدُ للّه ِِ ، رَضينا بِاللّه ِ حَكَما بَينَنا وبَينَكُم .
فَقالَ ابنُ زِيادٍ : أتَظُنُّ أنَّ لَكَ فِي الأَمرِ شَيئا .
فَقالَ مُسلِمٌ : وَاللّه ِ ما هُوَ الظَّنُّ ولكِنَّهُ اليَقينُ .
فَقالَ ابنُ زِيادٍ : أخَبِرني يا مُسلِمُ ، لِمَ أتَيتَ هذَا البَلَدَ وأمرُهُم مُلتَئِمٌ فَشَ أمرَهُم بَينَهُم ، وفَرَّقتَ كَلِمَتَهُم ؟
فَقالَ لَهُ مُسلِمٌ : ما لِهذا أتَيتُ ، ولكِنَّكُم أظهَرتُمُ المُنكَرَ ، ودَفَنتُمُ المَعروفَ ، وتَأَمَّرتُم عَلَى النّاسِ بِغَيرِ رِضىً مِنهُم ، وحَمَلتُموهُم عَلى غَيرِ ما أمَرَكُم بِهِ اللّه ُ ، وعَمِلتُم فيهِم بِأَعمالِ كِسرى وقَيصَرَ ، فَأَتَيناهُم لِنَأمُرَ فيهِم بِالمَعروفِ ، ونَنهى عَنِ المُنكَرِ ، ونَدعُوَهُم إلى حُكمِ الكِتابِ وَالسُّنَّةِ ، وكُنّا أهلَ ذلِكَ كَما أمَرَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله .
فَجَعَلَ ابنُ زِيادٍ لَعَنَهُ اللّه ُ يَشتِمُهُ ، ويَشتِمُ عَلِيّا وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام . فَقالَ لَهُ مُسلِمٌ : أنتَ وأبوكَ أحَقُّ بِالشَّتمِ ، فَاقضِ ما أنتَ قاضٍ يا عَدُوَّ اللّه ِ. ۲

1. هذه العبارة من مسلم طعن في نسب عبيد اللّه ، فأبو عبيد اللّه هو زياد بن سمية أو زياد بن أبيه والذي ولد من أُم عاهرة اسمها سميّة ولم يعرف أبوه بالدقة، فعدّه معاوية من أبناء أبي سفيان (أي أنّه أخوه)، وعدّه مسلم من أبناء عبيد الذي كان من موالي بني علاج.

2. الملهوف : ص ۱۲۰ ، مثير الأحزان : ص ۳۶ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۵۷ وفيه صدره إلى «البريّة» .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4544
صفحه از 454
پرینت  ارسال به