۴ / ۳۲
آنچه ميان مسلم و ابن زياد در قصر حكومتى گذشت
۱۲۲۴.أنساب الأشراف :مسلم را نزد ابن زياد آوردند و پيش از اين ، پسر اشعث به وى امان داده بود ؛ ولى ابن زياد ، آن امان را نپذيرفت.
۱۲۲۵.تاريخ الطبرىـ به نقل از جعفر بن حذيفه طايى ـ: محمّد بن اشعث، مسلم بن عقيل را به قصر آورد و اجازه ورود خواست و به وى اجازه داده شد. محمّد بن اشعث ، داستان پسر عقيل را براى ابن زياد ، تعريف كرد و نيز ضربت زدن بُكَير را بر مسلم، يادآور شد.
ابن زياد گفت: او (مسلم ) از رحمت خدا دور باد!
آن گاه محمّد بن اشعث ، داستانِ خود و امانى را كه به مسلم داده بود ، باز گفت.
عبيد اللّه گفت: تو را چه به امان دادن ؟! تو را نفرستاديم كه به وى امان دهى ! تو را فرستاديم تا او را بياورى . محمّد بن اشعث ، سكوت كرد.
مسلم را كه به قصر آوردند ، تشنه بود و بر آستانه قصر ، گروهى نشسته بودند و منتظر اجازه ورود بودند ، كسانى از جمله : عُمارة بن عُقبة بن ابى مُعَيط، عمرو بن حُرَيث، مسلم بن عمرو و كثير بن شهاب.