279
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم

۱۲۱۰.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى :محمّد بن اشعث براى عبيد اللّه بن زياد ، پيغام فرستاد كه: اى امير ! گمان مى كنى مرا به سوى يكى از بقّال هاى كوفه و يا به سوى كفشدوزى از كفشدوزهاى حيره فرستاده اى ؟ اى امير ! آيا نمى دانى كه مرا به سوى شيرى درنده و قهرمانى بزرگ فرستاده اى كه شمشيرى بُرنده در دست دارد و از آن ، مرگ مى چكد؟
ابن زياد برايش پيغام فرستاد كه: به وى امان بده . به راستى كه نمى توانى بر او دست يابى ، مگر به امان دادنى كه با سوگند ، تأكيد شود.
آن گاه محمّد بن اشعث ، مسلم را صدا زد: واى بر تو ، اى پسر عقيل ! خودت را به كشتن مده . تو در امانى .
مسلم هم مى گفت: مرا به امانِ اهل نيرنگ و فاجران ، نيازى نيست . و اين شعر را مى خواند:
سوگند خورده ام كه جز به آزادگى ، كشته نشوم،گرچه مرگ را تلخ مى دانم .
هر كسى روزى ، مرگ را ملاقات مى كندو پرتو جان ، باز مى گردد و استقرار مى يابد .
با شما مى جنگم و از سختى ها هراسى ندارم ،مانند جنگيدن بزرگى كه روزگار را خوار مى بيند
و سرد را با گرم ، مخلوط مى سازد .براى امان شما ، قدر و منزلتى نمى بينم.
مى ترسم كه به من نيرنگ بزنند و يا فريب بخورم .
محمّد بن اشعث ، فرياد زد: واى بر تو ، اى مسلم! تو هرگز فريب و نيرنگ نخواهى خورد. اين جمعيت ، قصد كشتن تو را ندارند . پس خودت را به كشتن مده.
مسلم به اين سخنان ، توجّهى نكرد و به نبرد ، ادامه داد تا جراحت هاى سنگين برداشت و از نبرد كردن ، ناتوان شد . سپاهيان با هم از هر سو بر او يورش بردند و او را با سنگ و تير ، هدف قرار دادند.
مسلم گفت: واى بر شما ! چرا به سويم سنگ پرتاب مى كنيد ـ آن گونه كه به كفّار، سنگ مى زنند ـ در حالى كه من از خاندان پيامبر برگزيده ام؟ واى بر شما ! آيا حقّ پيامبر خدا را پاس نمى داريد و حقّ نزديكانِ او را حرمت نمى نهيد؟!
آن گاه با ناتوانى بر آنان يورش بُرد و آنان را به سوى كوچه ها و دروازه ها فرارى داد. آن گاه باز گشت و بر درِ خانه اى تكيه داد .
جمعيت به سويش باز گشتند. محمّد بن اشعث بر آنان بانگ زد : رهايش كنيد تا با او سخن بگويم . آن گاه به مسلم نزديك شد و گفت: واى بر تو ، اى پسر عقيل! خودت را به كشتن مده . تو در امانى و خونت بر گردن من است. تو در پناه منى.
مسلم گفت: اى پسر اشعث ! گمان مى كنى تا وقتى كه نيرو براى جنگيدن دارم ، دست تسليم ، دراز مى كنم؟ نه ، به خدا ! هرگز چنين نمى شود . آن گاه بر او يورش بُرد و او را تا پيش يارانش عقب راند و به جايگاه خود باز گشت و مى گفت: بار خدايا ! عطش توانم را بُرده است ! ولى كسى جرئت نداشت به او آب بدهد ، يا به وى نزديك شود.
پسر اشعث به يارانش گفت: اين ، براى شما ننگ و عار است كه اين چنين از يك نفر ، درمانده شده ايد! همه با هم، يكباره بر او يورش بريد.
آنان بر مسلم حمله كردند و مسلم هم بر آنان يورش بُرد. مردى كوفى به نام بُكَير بن حُمرانِ احمرى ، به سمت مسلم آمد و دو ضربت ، ميان آن دو ، رد و بدل شد . بُكَير بر لب بالاى مسلم ، ضربتى زد و مسلم نيز ضربتى بر او زد كه كشته بر زمين افتاد. ۱
مسلم از پشت سر، نيزه خورد و بر زمين افتاد و به اسارت گرفته شد و اسب و سلاحش را برداشتند و مردى از بنى سُلَيم به نام عبيد اللّه بن عبّاس ، جلو آمد و عمامه اش را برداشت.

1. بر اساس نقل هاى مشهور، مسلم عليه السلام توسّط بُكَير بن حُمران به شهادت رسيده است. بنا بر اين، به نظر مى رسد كه در اين درگيرى، بُكَير توسّط مسلم كشته نشده و تنها مجروح گرديده است. در اين باره ، ر . ك : ص ۳۲۹ (فصل چهارم / شهادت مسلم بن عقيل).


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
278

۱۲۱۰.مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي :أرسَلَ إلَيهِ [أي إلى عُبَيدِ اللّه ِ بنِ زِيادٍ] مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ : أيُّهَا الأَميرُ ! أتَظُنُّ أنَّكَ بَعَثتَني إلى بَقّالٍ مِن بَقاقيلِ الكوفَةِ ، أو جُرمُقانِيٍّ مِن جَرامِقَةِ الحيرَةِ ! أفَلا تَعلَمُ ـ أيُّهَا الأَميرُ ـ أنَّكَ بَعَثتَني إلى أسَدٍ ضِرغامٍ ، وبَطَلٍ هُمامٍ ، في كَفِّهِ سَيفٌ حُسامٌ ، يَقطُرُ مِنهُ المَوتُ الزُّؤامُ ؟!
فَأَرسَلَ إلَيهِ ابنُ زِيادٍ : أن أعطِهِ الأَمانَ ، فَإِنَّكَ لَن تَقدِرَ عَلَيهِ إلّا بِالأَمانِ المُؤَكَّدِ بِالأَيمانِ ؛ فَجَعَلَ مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ يُناديهِ : وَيحَكَ يَابنَ عَقيلٍ ! لا تَقتُل نَفسَكَ ، لَكَ الأَمانُ ، فَيَقولُ مُسلِمٌ : لا حاجَةَ لي في أمانِ الغَدَرةِ الفَجَرَةِ ، ويُنشِدُ :
أقسَمتُ لا اُقتَلُ إلّا حُرّاوإنَ رَأَيتُ المَوتَ شَيئا مُرّا
كلُّ امرِئٍ يَوما مُلاقٍ شَرّارَدَّ شُعاعَ النَّفسِ فَاستَقَرّا
أضرِبُكُم ولا أخافُ ضُرّاضَربَ هُمامٍ يَستَهينُ الدَّهرا
ويَخلِطُ البارِدَ سُخنا مُرّاولا اُقيمُ لِلأَمانِ قَدرا
أخافُ أن اُخدَعَ أو اُغَرّا
فَناداهُ مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ : وَيحَكَ يا مُسلِمُ ! إنَّكَ لَن تُغَرَّ ولَن تُخدَعَ ، وَالقَومُ لَيسوا بِقاتِليكَ ، فَلا تَقتُل نَفسَكَ ، فَلَم يَلتَفِت إلَيهِ ، فَجَعَلَ يُقاتِلُهُم حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ ، وضَعُفَ عَنِ الكِفاحِ ، وتَكاثَروا عَلَيهِ مِن كُلِّ جانِبٍ ، وجَعَلوا يَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ .
فَقالَ مُسلِمٌ ، وَيلَكُم ! ما لَكُم تَرمونّي بِالحِجارَةِ كَما تُرمَى الكُفّارُ ، وأنَا مِن أهلِ بَيتِ النَّبِيِّ المُختارِ ؟ ! وَيلَكُم ! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِ ، ولا حَقَّ قُرباهُ ؟ ثُمَّ حَمَلَ عَلَيهِم ـ في ضَعفِهِ ـ فَهَزَمَهُم وكَسَرَهُم فِي الدُّروبِ وَالسِّكَكِ .
ثُمَّ رَجَعَ وأسنَدَ ظَهرَهُ عَلى بابِ دارٍ مِن تِلكَ الدّورِ ، ورَجَعَ القَومُ إلَيهِ ، فَصاحَ بِهِم مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ : ذَروهُ حَتّى اُكَلِّمَهُ بِما اُريدُ ، فَدَنا مِنهُ وقالَ : وَيحَكَ يَابنَ عَقيلٍ ! لا تَقتُل نَفسَكَ ، أنتَ آمِنٌ ودَمُكَ في عُنُقي ، وأنتَ في ذِمَّتي .
فَقالَ مُسلِمٌ : أتَظُنُّ يَابنَ الأَشعَثِ أنّي اُعطي بِيَدي وأنَا أقدِرُ عَلَى القِتالِ ؟! لا وَاللّه ِ لا يَكونُ ذلِكَ أبَدا . ثُمَّ حَمَلَ عَلَيهِ فَأَلحَقَهُ بِأَصحابِهِ ، ثُمَّ رَجَعَ إلى مَوضِعِهِ وهُوَ يَقولُ : اللّهُمَّ إنَّ العَطَشَ قَد بَلَغَ مِنّي ، فَلَم يَجتَرِئ أحَدٌ أن يَسقِيَهُ الماءَ ويَدنُوَ مِنهُ .
فَقالَ ابنُ الأَشعَثِ لِأَصحابِهِ : إنَّ هذا لَهُوَ العارُ وَالشَّنارُ ۱ ، أتَجزَعونَ مِن رَجُلٍ واحِدٍ هذَا الجَزَعَ ؟ اِحمِلوا عَلَيهِ بِأَجمَعِكُم حَملَةَ رَجُلٍ واحِدٍ . فَحَمَلوا عَلَيهِ وحَمَلَ عَلَيهِم ، وقَصَدَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الكوفَةِ يُقالُ لَهُ بُكَيرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِيُّ ، فَاختَلَفا بِضَربَتَينِ : ضَرَبَهُ بُكَيرٌ عَلى شَفَتِهِ العُليا ، وضَرَبَهُ مُسلِمٌ فَبَلَغَتِ الضَّربَةُ جَوفَهُ فَأَسقَطَهُ قَتيلاً. ۲
وطُعِنَ [مُسلِمٌ] مِن وَرائِهِ فَسَقَطَ إلَى الأَرضِ ، فَاُخِذَ أسيرا ، ثُمَّ اُخِذَ فَرَسُهُ وسِلاحُهُ ، وتَقَدَّمَ رَجُلٌ مِن بَني سُلَيمٍ يُقالُ لَهُ عُبَيدُ اللّه ِ بنُ العَبّاسِ ، فَأَخَذَ عِمامَتَهُ. ۳

1. الشَّنار : أقبح العيب والعار (لسان العرب : ج ۴ ص ۴۳۰ «شنر») .

2. وبما أنّ النقول المشهورة تفيد بأنّ مسلماً استشهد على يد بكير بن حُمران ، فإنّ بكيراً هذا لم يُقتل ـ على مايبدو ـ على يد مسلم ، بل جُرح (راجع : ص ۳۲۸ «الفصل الرابع / شهادة مسلم بن عقيل») .

3. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ۱ ص ۲۰۹ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4749
صفحه از 454
پرینت  ارسال به