۱۱۸۸.الفتوح :چون فردا شد ، عبيد اللّه بن زياد دستور داد كه مردم، اجتماع كنند . آن گاه خود از قصر ، بيرون آمد و وارد مسجد جامع شد و بر منبر رفت. حمد و ثناى خدا به جا آورد و سپس گفت: اى مردم! به راستى كه مسلم بن عقيل ، وارد اين شهر شد و دشمنى و دودستگى را آشكار ساخت. ذمّه را از كسى كه مسلم را در خانه اش بيابيم ، برداشتيم (خونش مباح است) و هر كس او را بياورد ، به اندازه ديه اش [جايزه دريافت مى كند] .
بندگان خدا ! پروا كردن از خدا را پيشه سازيد و به بيعت و فرمانبرى ، مُلتزِم باشيد و راه [بدرفتارى من] را بر خود ، هموار مسازيد. هر كس مسلم بن عقيل را بياورد ، ده هزار درهم جايزه مى گيرد و نزد يزيد بن معاويه جايگاهى والا خواهد داشت و هر روز ، يكى از خواسته هايش برآورده خواهد شد . والسلام!
آن گاه از منبر ، پايين آمد و حُصَين بن نُمَير سَكونى را فرا خواند و به وى گفت: مادرت به عزايت بنشيند ، اگر از يكى از كوچه هاى كوفه غافل شوى و راه را بر مردم آن جا نبندى ، مگر اين كه مسلم بن عقيل را بياورند! به خدا سوگند ، اگر مسلم از كوفه بيرون رود ، جان هايمان را در جستجويش به خطر خواهيم انداخت . الآن حركت كن . تو را مأمور خانه هاى كوفه و كوچه هاى آن قرار دادم . مراقبان را بگمار و با جدّيت ، جستجو كن تا اين مرد را نزد من آورى.
۱۱۸۹.الأمالى ، شجرىـ به نقل از سعيد بن خالد ـ: عبيد اللّه بر منبر گفت: اى كوفيان ! به خدا سوگند ، در كوفه ، خانه اى گِلى نيست ، مگر اين كه آن را خراب مى كنم و خانه اى چوبى نيست ، مگر اين كه آن را آتش مى زنم.