249
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم

۱۱۸۴.الفتوح :مسلم بن عقيل ، وارد مسجد جامع شد تا نماز مغرب بخواند . ده نفرِ باقى مانده هم از گرد او پراكنده شدند . او وقتى اوضاع را چنين ديد ، بر اسبش سوار شد و در كوچه هاى كوفه مى گشت و از زخم هايى كه بر تَن داشت ، ناتوان شده بود ، تا اين كه به درِ خانه زنى به نام طوعه رسيد . اين زن در گذشته همسر قيس كِنْدى بود كه پس از آن ، مردى از قبيله حَضرَموت به نام اسد بن بطين ، ۱ او را به همسرى گرفته بود و از او فرزندى به نام اسد داشت.
زن بر درِ خانه ايستاده بود. مسلم بن عقيل به وى سلام كرد و او هم پاسخ داد و پرسيد: چه مى خواهى؟
مسلم گفت: قدرى آب به من بده كه عطشم شدّت يافته است .
زن برايش آب آورد تا سيراب شد . او سپس همان جا نشست . زن گفت: بنده خدا ! چرا نشسته اى؟ مگر آب نياشاميدى؟
مسلم گفت: چرا ـ به خدا ـ ؛ ولى من در كوفه خانه اى ندارم . من غريبم و افراد مورد اعتمادم ، مرا تنها گذاشتند . آيا مى خواهى در كار خيرى شريك شوى ؟ من ، مردى از خانواده اى شريف و بخشنده هستم و كسى مانند من ، حتما خوبى را جبران مى كند.
زن گفت: جريان چيست و تو كيستى؟
مسلم ـ كه خداوند ، رحمتش كند ـ گفت: اين سخن را وا بگذار و مرا وارد خانه ات كن . اميد است خداوند در بهشت ، پاداشت دهد.
زن گفت: بنده خدا ! اسمت را به من بگو و چيزى را پنهان مكن. من خوش ندارم قبل از دانستن شرح حالت ، وارد منزل من شوى. فتنه برپاست و عبيد اللّه بن زياد در كوفه است.
مسلم بن عقيل به زن گفت: اگر مرا درست بشناسى ، به خانه ات را هم خواهى داد. من ، مسلم پسر عقيل بن ابى طالب هستم .
زن گفت : برخيز و داخل شو . خداوند ، تو را رحمت كند !
آن گاه وى را وارد خانه كرد و برايش چراغ روشن نمود و غذا آورد ؛ ولى مسلم ، غذا نخورد.
چيزى نگذشت كه پسر آن زن آمد . وقتى به خانه رسيد ، ديد مادرش به اتاق ديگر ، زياد رفت و آمد مى كند و گريان است . گفت: مادرم ! رفتار تو و گريه ات و رفت و آمدت به آن اتاق، مرا به شك انداخته است . داستان چيست؟
زن گفت: پسرم ! چيزى را برايت مى گويم ؛ ولى آن را افشا مكن.
پسر گفت: آنچه دوست دارى ، بگو.
زن گفت: فرزندم! مسلم بن عقيل ، در آن اتاق است و قصّه اش چنين است. جوان ، ساكت شد و چيزى نگفت و بسترش را پهن كرد و خوابيد

1. در مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى، «اُسَيد حَضْرَمى» آمده است و نام فرزند وى «بِلال بن اُسَيد» آمده است .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
248

۱۱۸۴.الفتوح :دَخَلَ مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ المَسجِدَ الأَعظَمَ لِيُصَلِّيَ المَغرِبَ ، وتَفَرَّقَ عَنهُ العَشَرَةُ ، فَلَمّا رَأى ذلِكَ استوى عَلى فَرَسِهِ ومَضى في بَعضِ أزِقَّةِ الكوفَةِ ، وقَد اُثخِنَ بِالجِراحاتِ ، حَتّى صارَ إلى دارِ امرَأَةٍ يُقالُ لَها : طَوعَةُ ، وقَد كانَت فيما مَضَى امرَأَةَ قَيسٍ الكِندِيِّ ، فَتَزَوَّجَها رَجُلٌ مِن حَضرَمَوتَ يُقالُ لَهُ : أسَدُ بنُ البطينِ ۱ ، فَأَولَدَها وَلَدا يُقالُ لَهُ أسَدٌ. ۲
وكانَتِ المَرأَةُ واقِفَةً عَلى بابِ دارِها ، فَسَلَّمَ عَلَيها مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ ، فَرَدَّت عَلَيهِ السَّلامَ ، ثُمَّ قالَت : ما حاجَتُكَ ؟ قالَ : اِسقيني شُربَةً مِنَ الماءِ ، فَقَد بَلَغَ مِنِّي العَطَشُ .
قالَ : فَسَقَتهُ حَتّى رَوِيَ ، فَجَلَسَ عَلى بابِها .
فَقالَت : يا عَبدَ اللّه ِ ، ما لَكَ جالِسٌ ؟ أما شَرِبتَ ؟ فَقالَ : بَلى وَاللّه ِ ، ولكِنّي ما لي بِالكوفَةِ مَنزِلٌ ، وإنّي غَريبٌ قَد خَذَلني مَن كُنتُ أثِقُ بِهِ ، فَهَل لَكِ في مَعروفٍ تَصطَنِعيهِ إلَيَّ ، فَإِنّي رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتِ شَرَفٍ وكَرَمٍ ، ومِثلي مَن يُكافِئُ بِالإِحسانِ .
فَقالَت : وكَيفَ ذلِكَ ، ومَن أنتَ ؟ فَقالَ مُسلِمٌ رَحِمَهُ اللّه ُ : خَلّي هذَا الكَلامَ وأدخِليني مَنزِلَكِ ، عَسَى اللّه ُ أن يُكافِئَكِ غَدا بِالجَنَّةِ .
فَقالَت : يا عَبدَ اللّه ِ ، خَبِّرنِي اسمَكَ ولا تَكتُمني شَيئا مِن أمرِكَ ؛ فَإِنّي أكرَهُ أن يُدخَلَ مَنزلي مِن قَبلِ مَعرِفَةِ خَبَرِكَ ، وهذِهِ الفِتنَةٌ قائِمَةٌ ، وهذا عُبَيدُ اللّه ِ بنُ زِيادٍ بِالكوفَةِ .
فَقالَ لَها مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ : إنَّكِ لَو عَرَفتِني حَقَّ المَعرِفَةِ لَأَدخَلتِني دارَكِ ، أَنا مُسلِمُ بنُ عَقيلِ بنِ أبي طالِبٍ ، فَقالَتِ المَرأَةُ : قُم فَادخُل رَحِمَكَ اللّه ُ ! فَأَدخَلَتهُ مَنزِلَها ، وجاءَتهُ بِالمِصباحِ وبِالطَّعامِ ، فَأَبى أن يَأكُلَ .
فَلَم يَكُن بِأَسرَعَ مِن أن جاءَ ابنُها ، فَلَمّا أتى وَجَدَ اُمَّهُ تُكِثرُ دُخولَها وخُروجَها إلى بَيتٍ هُناكَ ، وهِيَ باكِيَةٌ ، فَقالَ لَها : يا اُمّاهُ ، إنَّ أمرَكِ يُريبُني لِدُخولِكِ هذَا البَيتَ وخُروجِكِ مِنهُ باكِيَةً ، ما قِصَّتُكِ ؟
فَقالَت : يا وَلَداه ، إنّي مُخبِرَتُكَ بِشَيءٍ لا تُفشِهِ لِأَحَدٍ ، فَقالَ لَها : قولي ما أحبَبتِ ، فَقالَت لَهُ : يا بُنَيَّ ، إنَّ مُسلِمَ بنَ عَقيلٍ في ذلِكَ البَيتِ ، وقَد كانَ مِن قِصَّتِهِ كَذا وكَذا .
قالَ : فَسَكَتَ الغُلامُ ولَم يَقُل شَيئا ، ثُمَّ أخَذَ مَضجَعَهُ ونامَ. ۳

1. في مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي «اُسيد الحضرمي» .

2. في مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : «بلال بن أسيد» .

3. الفتوح : ج ۵ ص ۵۰ ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ۱ ص ۲۰۷ نحوه .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4367
صفحه از 454
پرینت  ارسال به